آدمک

آدمک

نويسنده و کارگردان: خسرو هريتاش

مدير فيلمبرداري: مصطفي عالميان

موسيقي: خسرو هريتاش

بازيگران: سيامک دولتشاهي، زري خوشکام، فريده صادقيان، بهروز به نژاد، ژاله علو، گورک نوربان، واهه، پروين دولتشاهي

سال ساخت: 1350

 
 

خلاصه داستان:

بابک، فرزند پزشکي که در شهر کاشان صاحب يک بيمارستان خصوصي است اعتنايي به موقعيت خانواده اش ندارد. به همين دليل حاضر به ازدواج با مينا دختري که مادرش براي او در نظر گرفته است، نمي شود. او به درخواست پدرش به کاشان مي رود تا بيمارستان پدر را اداره کند. در آن جا با جواني درويش مسلک و خانواده اي آشنا مي شود که پسربزرگ آن ها مبتلا به سرطان خون است.  بابک، که خود نيز پزشک است، مداواي محمود را به عهده مي گيرد و همچنين با خواهر او نسرين روابط دوستانه اي برقرار مي کند. محمود که از ادامه زندگي نااميد است اقدام به خودکشي مي کند. بابک پس از اين واقعه نسبت به زندگي جاري، بي اعتنايي بيشتري نشان مي دهد و به دامان طبيعت پناه مي برد و همراه با پسرک چوپاني به دست افشاني و نواختن ني مي پردازد

 

آرامش در حضور ديگران

 

آرامش در حضور ديگران

کارگردان: ناصر تقوايي

فيلمنامه: ناصر تقوايي، غلامحسين ساعدي

مدير فيلمبرداري: منصور يزدي

تدوين: عباس گنجوي

موسيقي: هرمز فرهت

چهره پرداز: جلال معيريان

بازيگران: اکبر مشکين، ثريا قاسمي، ليلا بهاران، منوچهر آتشي، پرتو نوري علا، علي نراقي، محمدعلي سپانلو، مسعود اسداللهي، مهري مهرنيا، رويا

سال ساخت: 1349

 
 

خلاصه داستان:

سرهنگ بازنشسته اي که پس از فوت همسرش با معلمه جواني به نام منيژه ازدواج کرده است و در يکي شهرستانها زندگي مي کند، مرغداريش را مي فروشد و به پايتخت بازمي گردد تا در کنار دخترانش مليحه و مه لقا زندگي کند. دخترها زندگي بي بندوباري دارند. آمنه، کلفت خانه مي کوشد اين را از چشم پدرشان پوشيده نگه دارد. پدر از وضع زندگي دخترها آزده خاطر مي شود و بيش از پيش به الکل پناه مي برد. مليحه دختر بزرگ تر که از برخوردهاي دکتر سپانلو به تنگ آمده با بريدن رگ دست خودکشي مي کند و مه لقا به ازدواجي غم بار با علي نراقي تن مي دهد. سرهنگ دچار جنون مي شود و منيژه او را در آسايشگاه رواني بستري مي کند و مراقبت از او را به عهده مي گيرد.

آقاي هالو

آقاي هالو

کارگردان: داريوش مهرجويي

فيلمنامه: علي نصيريان، داريوش مهرجويي

مدير فيلمبرداري: هوشنگ بهارلو

تدوين: داريوش مهرجويي

موسيقي:هرمز فرهت

طراح صحنه: اسماعيل ارحام صدر

بازيگران: علي نصيريان، عزت الله انتظامي، فخري خوروش، محمدعلي کشاورز، عزت الله نويد، اسماعيل داورفر، عنايت بخشي، اصغر سمسارزاده، رقيه چهره آزاد

سال ساخت: 1349

 
 

خلاصه داستان:

آقاي هالو از شهرستان عازم تهران مي شود تا همسر مناسبي اختيار کند. در گاراژ تهران پس از اين که چمدانش ربوده مي شود، با زني به نام مهري آشنا مي شود و با او قرار ملاقات مي گذارد. محمدي پور دوست آقاي هالو که بنگاه معاملات ملکي دارد او را وارد معامله اي پردردسر و بي سرانجام مي کند. آقاي هالو وقتي مهري را مي بيند او را از فتح الله که صاحب کافه اي در شميرانات است، خواستگاري مي کند اما بعد در مي يابد که مهري دختر صاحب کافه نيست و معشوقه مرد باج گيري به نام حبيب است. آقاي هالو به حبيب مي گويد که قصد دارد آب توبه بر سر مهري بريزد و او را به عقد خود درآورد. اما حبيب او را کتک مي زند. سرانجام آقاي هالو با احساس سرشکستگي سوار بر اتوبوس به زادگاه خود بازمي گردد.

باباشمل

باباشمل

نويسنده و کارگردان: علي حاتمي

مدير فيلمبرداري: مازيار پرتو

تدوين: حسن مصيبي

موسيقي: مرتضي حنانه

طراح لباس: نصرت کريمي

عکاس: رضا بانکي

بازيگران: محمدعلي فردين، فروزان، ناصر ملک مطيعي، همايون، بهمن مفيد، ثريا بهشتي، غلامرضا سرکوب، حميده خيرآبادي، مرتضي احمدي، رضا بانکي

سال ساخت: 1350

 
 

خلاصه داستان:

لوطي حيدر و باباشمل طي برخوردي تصادفي با هم دوست مي شوند. باباشمل به ديدن دختري به نام شوکت الملوک به او دل مي بندد. لوطي حيدر نيز که از سالها پيش شيفته شوکت الملوک بوده است براي آن که مانعي در راه ازدواج آن دو نباشد تصميم به ترک محله مي گيرد. باباشمل نيز تصميم مي گيرد به دنبال لوطي محله را ترک کند. شوکت نيز به ديدار لوطي مي رود و از او مي خواهدکه از اين سفر خودداري کند تا باباشمل هم در محله بماند و ازدواج آن دو سر بگيرد.

 

بلوچ

بلوچ

نويسنده و کارگردان: مسعود کيميايي

مدير فيلمبرداري: نعمت حقيقي

تدوين: مسعود کيميايي، اميرحسين حامي

موسيقي: اسفنديار منفردزاده

چهره پردازي: ايرج صفدري

عکاس: جعفر اکبري

بازيگران: بهروز وثوقي، ايرن، جلال، منوچهر فريد، امرالله صابري، بهارک، شهرزاد، احمد هاشمي، چنگيز وثوقي

سال ساخت: 1351

 
 

خلاصه داستان:

دو گروه قاچاقچي پس از خريدن سکه هاي عتيقه در زاهدان به جان هم مي افتند و يک گروه اعضاي گروه ديگر را از پا در مي آورند و دو تن از آنها پس از تجاوز به ليلا، همسر مردي به نام بلوچ به سمت پايتخت حرکت مي کنند. بلوچ با قاچاقچي ها درگير مي شود و به اتهام قتل قاچاقچي هايي که به دست گروه ديگر کشته شده اند به زندان مي افتد. بلوچ پس از دوازده سال از زندان آزاد مي شود و رد قاچاقچي هايي را که به همسرش تجاوز کرده اند مي يابد. او عبدالله يکي از قاچاقچي ها را در مغازه اش به قتل مي رساند. اما قبل از پيدا کردن امير، سرکرده قاچاقچي ها با زني به نام فرنگيس آشنا مي شود که سعي دارد بلوچ را از فکر کشتن امير منصرف کند. بلوچ به رابطه امير و فرنگيس پي مي برد و امير را به قتل مي رساند و سپس هسمرش را در خانه اي عمومي مي يابد و همراه او به به زادگاهش که روستايي ويران شده و متروک است بازمي گردد.