سعدی

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یكی از بزرگترین شعرای ایران زمین میباشند

 

كه بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یكی از بزرگترین شعرای ایران بلكه یكی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد .

 ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال ۶۰۶ ه.ق در شهر شیراز میباشد .


خانواده اش از عالمان دین بودند و پدرش از كاركنان دربار اتابك بوده كه سعدی نیز از همان دوران كودكی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت ولی در همان دوران كودكی پدرش را از دست داد و تحت تكفل جد مادری خود قرار گرفت .

او مقدمات علوم شرعی و ادبی را در شیراز آموخت و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت كه این سفرآغاز سفرهای طولانی سعدی بود .او در بغداد در مدرسه نظامیه مشغول به تحصیل شد كه در همین شهر بود كه به محضر درس جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید و از او به عنوان مربی و شیخ یاد می كند .

 پس از چند سال كه او در بغداد به تحصیل مشغول بود شروع به سفرهای طولانی خود كرد كه از حجاز گرفته تا روم و بارها با پای پیاده به حج رفت . سعدی سفرهای خود را تقریبا در سال ۶۲۱ - ۶۲۰ آغاز و حدود سال ۶۵۵ با بازگشت

به شیراز به اتمام رساند كه البته درخصوص كشورهایی كه شیخ به آنجا سفر كرده علاوه بر عراق ،شام ، حجاز كه كاملا درست بوده ،‌هندوستان ،‌غزنین ، تركستان و آذربایجان و بیت المقدس و یمن و آفریقای شمالی كه ذكر كرده اند.
و اكثر این مطالب را از گفته های خود شیخ استنباط نموده اند ولیكن بنا بر نظر بسیاری از محققین به درستی آن نمی توان اطمینان كرد بخصوص اینكه بعضی از آن گفته ها با شواهد تاریخی و دلایل عقلی سازگار نیست .

شیخ شیراز دوستی محكمی با دو برادر معروف به صاحب دیوان یعنی شمس الدین محمد و علاء الدین عطا ملك جوینی وزرای دانشمند مغول داشته و آن طور كه از سخنان شیخ معلوم است او به تصوف و عرفان اعتقاد داشته و شاید در سلسله متصوفه داخل شده وهم چنین گفته اند كه محلی كه امروز مقبره او می باشد

 خانقاهش بوده است .نكته مهمی كه باید ذكر شود شهرت بسیاری است كه این شاعر بزرگ هم در حیات خود داشت و هم بعد از وفاتش كه البته این نكته تازگی نداشته و در مورد شعرای دیگری نیز بوده است . اما آنچه كه قابل توجه و ذكر است

 این است كه معروفیت سعدی فقط مختص به ایران نبوده حتی در زمان خودش به مرزهای خارج ازا یرا ن مانند هندوستان ،آسیای صغیر نیز رسیده بود و خودش در چند جا به این شهرت اشاره داشته كه این شهرت سعدی معلول چند خاصیت است اول اینكه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده ،

دوم اینكه او شاعری جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجارب خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان كرده و هم چنین وی در سخنان خود چه از نظر نثر و چه نظم از امثال و حكایات دلپذیر استفاده نموده است

و دیگر اینكه سعدی به شاعری شوخ طبع و بذله گو معروف است كه خواننده را مجذوب می كند و همه اینها دست به دست هم داده و سبب شهرت او گردیده است .شیخ شیراز در دوران شاعری خود افراد معدودی را مدح كرده كه بیشتر اتابكان سلغری و وزراء

 فارس و چند تن از رجال معروف زمانش می باشد و بزرگترین ممدوح سعدی از میان سلغریان اتابك مظفر الدین ابوبكر بن سعد بن زنگی است كه سعدی در روزگار این پادشاه به شیراز بازگشته بود و ممدوح دیگر سعد بن ابوبكر می باشد كه سعدی گلستان را در سال ۶۵۶ ه. ق به او تقدیم می كند و دو مرثیه نیز در مرگ این شخص نیز سروده است و از میان ممدوحان ،

سعدی شمس الدین محمد و برادرش علاءالدین عطا ملك جوینی را بیش از همه مورد ستایش قرار داده كه مدایح او هیچ شباهت به ستایشهای دیگر شاعران ندارد چون نه تملق می گوید و نه مبالغه می كند .

 بلكه تمام گفتارش موعظه و اندرز است و متملقان را سرزنش می كند و ممدوحان خود را به دادرسی و مهربانی و دلجویی از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهیه توشه آخرت و بدست آوردن نام نیك تشویق و ترغیب می كند .این شاعر بزرگ در زمانی دار فانی را وداع گفت كه از خود شهرتی پایدار به جا نهاد .

سال وفات او را بعضی ۶۹۱ ه. ق ذكر كرده اند و گروهی معتقدند كه او در سال ۶۹۰ ه. ق وفات یافته كه مقبره او در باغی كه محل آن نزدیك به سرچشمه نهر ركن آباد شیراز است قرار دارد .




ویژگی سخن سعدی



مهمترین ویژگی سخن سعدی چه در نثر و چه در نظم فصاحت و شیوایی و شیرینی كلام اوست و او توانست ازطرفی زبان ساده و فصیح استادان قبل را زنده كند و هم چنین خود را از قید تصنعات عجیب كه درنیمه دوم قرن ۶ و حتی در قرن ۷ گریبانگیر شعر فارسی شده بود رهایی بخشد .

 از خصوصیات شگفت انگیز سعدی در سخن ،آن دلیری و شهامتی است كه در حقیقت گویی استفاده كرده است . در دوران مغول و جباران دست نشانده كه جز امارت و ریاست و هوسرانی چیزی در نظر نداشتند شیخ بزرگ حقایق را به صورت نظم و نثر بدون هیچگونه ترس و بی پرده آشكار بیان كرد و چنان فریاد كرد

 كه در هیچ عصر و زمان كسی به این صراحت سخن نگفته و عجیب تر اینكه در همان هنگام تنها به صاحبان قدرت و حكومت نپرداخته بلكه از قاضی فاسد و صوفی دنیا دار و عبادت و ریاضتی كه از روی صدق و صفا نبوده

 و نظر به خلق و مردم نداشته خودداری نكرده و به قول خود او در این روزگار دوبار عمر كرده و تجربه آموخته و اینك تجربه را به كار می برد و تمام اینها در سخنان شیرین و زیبای خود بیان می كند .


معرفی آثار

آثار او به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود كه در آثار منثور او مشهورترین آنها كه شاهكار سعدی نیز می باشد گلستان است . در آثار منظوم كه باز معروفترین و مشهورترین آنها بوستان می باشد كه این منظومه شعری در اخلاق و تربیت و وعظ و تحقیق سروده است و شامل ۱۰ باب است كه عبارتند از ۱- عدل ۲- احسان ۳- عشق ۴- تواضع ۵- وفا ۶- ذكر ۷- تربیت ۸- شكر ۹ـتوبه ۱۰ – مناجات و ختم كتاب ،

كه شاعر تاریخ تمام شدن كتاب را در سال ۶۵۵ ه .ق بیان كرده است كه این كتاب را شاعر قبل از بازگشت به شیراز سروده و آن را به عنوان یك ارمغانی به شهر خود آورده است و هم چنین این كتاب را به ابوبكر بن سعد بن زنگی تقدیم كرده است .


۲- مجموعه دوم ازآثار منظوم سعدی قصاید عربی است كه كمتر از ۷۰۰ بیت است كه شامل : مدح ، نصیحت و یك قصیده مفصل در مرثیه المستعصم بالله است ۳ـ مجموعه سوم شامل قصاید فارسی در موعظه و نصیحت و توحید و مدح پادشاهان و رجال معروف زمان خود می باشد

۴- چهارمین آثار او مرثیه هایی است كه شامل چند قصیده در مرگ مستعصم بالله و ابوبكر بن سعد بن زنگی و سعدبن ابوبكر و امیر فخرالدین ابوبكر است و یك ترجیع بند بسیار معروف در مرثیه اتابك سعد بن ابوبكر


۵- معلمعات و مثلثات

۶- ترجیعات ۷- طیبات ۸- بدایع ۹- خواتیم۱۰ ـ غزل قدیم۱۱- صاحبیه كه مجموعه ای است از بعضی قطعه های فارسی وعربی كه غالبا در مدح شمس الدین صاحب دیوان جوینی است كه معروف به صاحیبیه است ۱۲- مجموعه ای از اشعار هزل و دو مثنوی انتقادی شیرین و چند غزل و رباعی است .

۱۳- رباعیات ۱۴- مفردات ، و كلیات شیخ عنوانی است كه به مجموعه آثار منظوم و منثور داده شده است كه تمام این آثار را ابتدا خود شیخ جمع ‌آوری و مرتب نمود ولی بعد از وفات شیخ شخصی به نام علی بن احمد بن ابی بكر بیستون این آثار را مرتب و تنظیم كرد .

 كتاب گلستان زیباترین كتاب نثر فارسی است و شاید بتوان گفت كه در سراسر ادبیات جهانی بی نظیر است و دارای ویژگیهایی است كه در هیچ كتاب دیگری نیست . نثری است آمیخته به شعر یعنی برای هر شعر و جمله و مطلبی كه به نثر ادا شده یك یا چند شعر فارسی و گاهی عربی به عنوان شاهد آورده است .

 كتاب گلستان دارای ۸ باب است كه عبارتند از:

 1ـ در سیریت پادشاهان ۲ـ در اخلاق درویشان ۳ـ در فضیلت قناعت ۴ـ در فوائد خاموشی ۵ـ در عشق و جوانی ۶ـ در ضعف و پیری ۷ـ در تاثیر تربیت ۸ـ در آداب صحبت .

آثار منثور دیگر او عبارت است از

: ۱ـ مجالس پنجگانه ،‌كه شامل ذكر و مواعظ شیخ است . ۲ـ رساله ای در پاسخ صاحب دیوان شمس الدین محمد جوینی و جوابهای شیخ است . ۳ـ رساله ای در عقل و عشق كه سعدی به آن پاسخ گفته است .۴ـ نصیحهٔ الملوك كه نصایح الملوك هم گفته شده كه رساله ای است در باب سیاست .


گزیده ای از اشعار

(بوستان )



حكایات

چنان قحط سالی شد اندر دمشق كه یاران فراموش كردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل كه لب تر نكردند زرع و نخیل
نجوشید سرچشمه های قدیم نماند اب جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی اگر بر شدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در كوه سبزی نه در باغ شخ ملخ بوستان خورده مردم ملخ
Imageدرآن حال پیش آمدم دوستی ازو مانده بر استخوان پوستی
و گرچه بمكنت قوی حال بود خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم ای یار پاكیزه خوی چه درماندگی پیشت آمد بگوی
بغرید بر من كه عقلت كجاست چو دانی و پرسی سوالت خطاست
نبینی كه سختی بغایت رسید مشقت به حد نهایت رسید
نه باران همی آید از آسمان نه بر می رود دود فریاد خوان
بدو گفتم آخر ترا باك نیست كشد زهر جایی كه تریاك نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاك ترا هست ،‌بط راز طوفان چه باك
نگه كرد رنجیده درمن فقیه نگ كردن عالم اندر سفیه
كه مردار چه بر ساحل است ای رفیق نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد كرد
نخواهد كه بیند خردمند ،‌ریش نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش
یكی اول از تندرستان منم كه ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست كه باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم كه درویش مسكین نخورد بكام اندرم لقمه زهر ست و درد
یكی را به زندان درش دوستان كجا ماندش عیش در بوستان
غزلیات
ای ساربان آهسته رو كارام جانم میرود
وان دل كه با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از و بیچاره و رنجور ازو
پنهان نمی ماند كه خون برآستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مكن با كاروان
كز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن كشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان كز دل نشانم میرود
برگشت یار سركشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم كز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او و ین عهد بی بنیاد او
درسینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
كه آشوب وفریاد از زمین برآسمانم می رود
شب تا سحر می نغنوم و اندرزكس می نشنوم
وین ره نه قاصد میروم كزكف عنانم می رود

گلستان سعدی



حكایات


پارسایی را دیدم بركنار دریا كه زخم پلنگ داشت و به هیچ دارویی به نمی شد .مدتها درآن رنجور بود و شكر خدای عزوجل علی الدوام گفتی پرسیدندش كه شكر چه می گویی ؟ گفت شكر آنكه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی .


گر مرا زار بكشتن دهد آن یار عزیز تا نگویی كه در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسكین چه گنه صادر شد كو دل آزرده شد از من غم آنم باشد .
حكایت


درویشی را ضرورتی پیش آمد گلیمی از خانه یاری بدزدید . حاكم فرمود كه دستش بدر كنند صاحب گلیم شفاعت كرد كه من او را بحل كردم . گفتا به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم . گفت آنچه فرمودی راست گفتی ولیكن هر كه از مال وقف چیزی بدزد قطعش لازم نیاید و الفقیر لایملك هر چه درویشان راست وقف محتاجانست حاكم دست

 ازو برداشت و ملامت كردن گرفت كه جهان بر تو تنگ
آمده بود كه دزدی نكردی الا از خانه چنین یاری گفت ای خداوند نشنیده ای كه گویند خانه دوستان بروب و در دشمنان مكوب .
چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بركن دوستان را پوستین
پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت این فرزند توست تربیتش هم چنان كن كه یكی از فرزندان خویش ادیب خدمت كرد و متقبل شد وسالی چند برو سعی كرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند . ملك دانشمند را مواخدت كرد و معاقبت فرمود كه وعده خلاف كردی و وفا به جا نیاوردی گفت بر رای خداوند روی زمین پوشیده نماند كه تربیت یكسانت و طباع مختلف .
گرچه سیم و رز زسنگ آید همی در همه سنگی نباشد زرو سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می كند جایی ادیم


توانگر زاده ای را دیدم برسر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره درپیوسته كه صندوق تربت ما سنگین است و كتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه درو به كار برده به گور پدر چه ماند خشتی دو فراهم آورد ه و مشتی در خاك بر آن پاشیده .

دروش پسر این را بشنید و گفت تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد .
خر كه كمتر نهند بر وی بار بی شك آسوده تر كند رفتار
مرد درویش كه با رستم فاقه كشید
بدرمرگ همانا كه سبك بار آید
وانكه در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زین همه شك نیست كه دشخوار آید
به همه حال اسیری كه زبندی برهد
بهتر از حال امیری كه گرفتار آید .

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید