فريدون توللي - رنج مدام

به تو پيوسته دل از وحشت شبهاي دراز
به تو پيوسته دل از تلخي ديدار شكست
به تو اي نغممه راز
به تو اي غنچه مست
به تو پيوسته دل آنجا، كه نه...
نتواند كه رهايي دهد از خويشتنم
به تو پيوسته دل آنجا، كه پي از جنبش درد
نيش پر كينه فرو برده چو ماري به تنم
به تو اي ساغر لبريز اميد
به تو اي غنچه نيلوفر ناز
به تو پيوسته دل از ننگ درنگ
به تو پيوسته دل از رنج نياز
وه چه بتها، كه به شبهاي گرانبار و خموش
غم ديرينه برانگيخت از اين جان تباه
من شوريده به ياد تو در اين كلبه تنگ
دل افسرده رها كرده به پندار سياه
وه چه شبها، كه به بيغوله ناكامي سرد
پيش آينه شكستم غم تنهايي خويش
دست بر چانه، در انديشه ي تلخ، از سر درد
رنگ جاويد زدم بر رخ رسوايي خويش
به تو پيوسته دل از ظلمت روز
به تو پيوسته دل از محنت شام
به تو اي گنج مراد
به تو اي رنج مدام!
فريدون توللي- قطعه رنج مدام- نافه- تهران- 1354

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت چهارم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت سوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت دوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت اول