صدا - نينا گلستاني

صدای گیتار برقی زیاد بود مهراب کمش بابا اومد گیتارو گذاشت کنار و رفت روی تخت دراز کشید . جعبه ی سیگار و بر داشت و یکی کشید بیرون و جعبه رو پرت کرد طرف سطل آشغال ، توش نیفتاد. گفت تموم شده می گیرم صدای پای بابا رو شنیدم که به اتاق نزدیک می شد گفتم با با سیگارو گذاشتم زیر تخت در اتاق باز شد تا سر کوچه صدای گیتار میاد! تا کی می خواین این کارا رو ادامه بدین؟ آبروی منو جلوی همسایه و آشناها بردین، می دونی پول تلفن چقدر اومد؟ از net قطع شدم شنیدی چی گفتم؟ 
با توام ،نمی دونم ، هشتاد تومان ولی شماها راحت باشید من پولشو می دم. آخر کارخونه پول سازی دارم نمی دونید مگه؟ حتمأ نمی دونید که احتیاط می کنید دیگه! مهراب می خواست سیگارشو روشن کنه بابا با عصبانیت رفت طرف مهراب و سیگارو از دستش گرفت . این آشغالو بذار کنار ، نکش،نکش، نکش، این هم تلویزیون می گه. رادیومی گه، آدما میگن این کوفتو نکش، تو بازم می کشی؟! سیگارو از وسط نصف کرد و مچاله پرت کرد تو سطل آشغال توش نیفتاد. صدای مامان اومد. مهدی بس کن دیگه ، خواستیم یه جمعه ناهارو دور هم بخوریم ببین دوباره چه آشوبی به پا کردی. بابا به سرعت رفت بیرون از اتاق و با مامان شروع کرد به جرو بحث، مثل همیشه. 
مهراب به من نگاه کرد. بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم. مامان گفت کجا؟ می رم یه چیز بگیرم، زود میام بابا گفت چی؟ آدامس و سریع رفتم بیرون. یه بسته گرفتم یکی رو روشن کردم تا خونه کشیدم. مامان گفت بیا ناهار سرد شد. مهراب رو تخت دراز کشیده بود. سیگارو پرت کردم طرفش ناهار می خوری؟ سرشو برد بالا. رفتم تو آشپزخونه. بابا ناهارشو تو هال خورد، جلوی تلوزیون . من و مامان دور میز نشسته بودیم. آروم گفت توام؟ سرمو آوردم پایین و خودمو بو کردم. بد جوری بوی سیگار می دادم ، هی ، گاهی. مهراب خوابیده بود زیر سیگاری رو خالی کردم. واکمنو روشن کردم و روی تخت دراز کشیدم ، خوابم برد. چند ساعتی گذشت. نوار تموم شده بود. مامان در اتاق رو باز کرد گفت بازم مهراب حالش بده؟ هی. تو دستش دو تا لیوان شیر موز بود رفت بالا سر مهراب موهاشو از رو صورتش زد کنار و پیشونیشو بوسید. شیر موزو گذاشت کنار تختش اون یکی رو هم داد به من تو نمی خوری؟ کنار تخت نشست و پاهاشو دراز کرد گفت نه. شیر موزو خوردم. بهم زل زده بود. بابا رفت؟ رفته مسجد، مهرداد تو فکر می کنی باعث تموم این بد بختی ها منم؟ تو چرا؟ چون شماها رو به دنیا آوردم؟ ! نمی دونم ، شاید مقصر تو باشی اما نه برای به دنیا آوردن ما، به خاطر ازدواج با بابا! دستشو کرد تو موهاش و بر گشت به مهراب نگاهی کرد و سر شو انداخت پایین . می خواین جمعه ها برین کوه؟ اینطوری هر جمعه اعصابتون خورد نمیشه. مهراب حالشو نداره ، بهش هزار بار گفتم! 
مامان مهراب و صدا زد بعد از چند دقیقه چشماشو باز کرد . مامان شیر موز و داد دستش یک وری دراز کشید و خورد . گرسنت نیست؟ نه. سرش و گذاشت روبالش و لیوان و داد به مامان. مامان داشت با تیکه کاغذی که روی زمین افتاده بود بازی می کرد. باید چی کار کرد؟ بهش نگاه کردم باید رفت تا آخرش کاغذ و پرت کرد طرف سطل آشغال، توش نیفتاد. 
به مهراب یه نگاهی انداخت بعد به من ، منم هستم ، تا آخرش هستم. از تو جعبه یه سیگار در آورد و روشن کرد. مهراب گفت از کی تا حالا؟ مامان چند لحظه مکث کرد از وقتی خودمو بچه ها مو زندگیمو گم کردم ! پک عمیقی به سیگار زد. گیتارو بر داشتم و آروم زدم.

نينا گلستاني

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت چهارم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت سوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت دوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت اول