شب غريبان

شب غريبان

کارگردان: فرزان دلجو، امير مجاهد

فيلمنامه: امير مجاهد، فرزان دلجو

مدير فيلمبرداري: جمشيد الوندي

تدوين: ايرج گل افشان

موسيقي: واروژان

چهره پرداز: عبدالله اسکندري

عکاس: رضا مهاجر

بازيگران: گوگوش، فرزان دلجو، شهرام شب پره، جلال، آرمان، منصور خاکي، يوسف

سال ساخت: 1354

 
 

خلاصه داستان:

 

صادق کرده

صادق کرده

نويسنده و کارگردان: ناصر تقوايي

مدير فيلمبرداري: نصرت الله کني

تدوين: عباس گنجوي

موسيقي: هرمز فرهت

بازيگران: سعيد راد، عزت الله انتظامي، محمدعلي کشاورز، آتش خير، منوچهر احمدي، جلال پيشوائيان، دليله نمازي، ميرمحمد تجدد، گيتي فروهر، کاظم روشن ضمير، عزت الله رمضاني فر، اسماعيل داورفر، باقر صحرارودي، نريمان شري فرد

سال ساخت: 1351

 
 

خلاصه داستان:

صادق معروف به صادق کرده در ميسر جاده انديمشک و اهواز با همسرش قهوه خانه اي را اداره مي کند. شبي در غياب صادق يکي از دوستان او که راننده کاميون است به قهوه خانه مي آيد و پس از هتک حرمت از همسر صادق ناخواسته او را به قتل مي رساند. رئيس پاسگاه و سرگروهبان ولي خان، پدر زن صادق در صدد دستگيري قاتل بر مي آيند. اما صادق براي گرفتن انتقام از قاتل همسرش کشتار رانندگان کاميون را آغاز مي کند. سرگروهبان ولي خان از سوي رئيس پاسگاه مامور مي شود تا به پرونده قاتل راننده ها رسيدگي کند. او وقتي يقين حاصل مي کند که قاتل راننده ها کسي نيست جز دامادش نيست سکوت مي کند. رئييس پاسگاه سرگروهبان را تحت فشار قرار مي دهد و روزي که قرار است صادق براي ديدن فرزندش و گرفتن هزار تومان پول، براي عبور از مرز آبي به خانه پدر همسرش برود در محاصره ژاندارم ها قرار مي گيرد و از پا در مي آيد.

 

طبيعت بيجان

طبيعت بيجان

نويسنده و کارگردان: سهراب شهيد ثالث

مدير فيلمبرداري: هوشنگ بهارلو

تدوين: روح الله امامي

تيتراژ و طراح پوستر: مرتضي مميز

تهيه کننده: پرويز صياد

بازيگران: ز بنيادي، زهرا يزداني، حبيب الله سفريان، محمدعلينقي کني، مجيد بقايي، هدايت الله نويد

سال ساخت: 1354

 
 

خلاصه داستان:

سوزنبان پيري سالهاي عمر خود را در منطقه اي دورافتاده با همسرش که براي گذراندن زندگي شان در خانه قالي چه مي بافد زندگي مي کند. تنها فرزند آن ها به خدمت سربازي رفته و فقط يکبار با گرفتن مرخصي نزد پدر و مادرش مي آيد. شبي را نزد آن ها مي گذراند و صبح روز بعد به پادگان محل خدمتش بازمي گردد. روزي بازرس راه آهن به همراه دو کارمند به محل خدمت پيمرد مي روند. چندي بعد دريافت حکم بازنشستگي زندگي آرام سوزنبان پير را به هم مي زند. روز بعد راهبان جواني به محل کار پيرمرد مي رود و اعلام ميکند که جانشين او است. پيرمرد متاثر از وضعي که پيش آمده قبل از ترک محل خدمت به اداره محل کارش مي رود و به حکم بازنشستگي اعتراض مي کند. اما مسئولان اعتنايي به دادخواست او نمي کنند. سوزنبان به کافه اي مي رود و مست مي کند. روز بعد به اتفاق همسرش محل سکونتش را تخليه مي کند و به مقصد نامعلومي مي رود.

طوقي

طوقي

نويسنده و كارگردان: علي حاتمي

مدير فيلمبرداري: مازيار پرتو

تدوين: مازيار پرتو

موسيقي: اسفنديار منفردزاده

طراح صحنه و لباس: علي حاتمي

عكاس: اصغر بيچاره

بازيگران: بهروز وثوقي، آفرين، ناصر ملك مطيعي، ژاله علو، حميده خيرآبادي، محسن آراسته، بهمن مفيد، غلامرضا سركوب، حسين گيل، شهرزاد، جلال پيشوائيان

سال ساخت: 1349

 
 

خلاصه داستان:

آسيد مرتضي كبوترباز كه با مادر نابينايش زندگي مي كند. يك كبوتر طوقي دارد كه چشم همه كبوتربازهاي محل دنبال اوست. دايي مرتضي آسيدمصطفي براي خواستگاري نامزدش طوبي مرتضي را به شيراز مي فرستد. اما مرتضي خودش عاشق طوبي مي شود و پس از مراسم عقد طوبي را به كاشان مي برد بي آنكه مادر و دايي اش را از اين موضوع باخبر سازد. مادر مرتضي متوجه رابطه آن دو مي شود و موقعي كه پسرش را سرزنش مي كند مصطفي سر مي رسد و از ماجرا باخبر مي شود. مصطفي كه نمي داند طوبي به عقد مرتضي درآمده است عباس گاريچي و جواد خال دار را كه با مرتضي خصومت دارند مامور كشتن مرتضي مي كند. وقتي طوبي حقيقت را به مصطفي مي گويد مصطفي از كشتن خواهرزاده اش صرف نظر مي كند. عباس كه چشمش دنبال كبوتر طوقي است ناخواسته مرتكب قتل طوبي مي شود و مرتضي پس از كشتن عباس هدف گلوله امنيه اي قرار مي گيرد و از پا در مي آيد.

 

غزل

غزل

کارگردان: مسعود کيميايي

فيلمنامه: مسعود کيميايي (بر اساس داستان مزاحم اثر خورخه لوئيس بورخس)

مدير فيلمبرداري: نعمت حقيقي

تدوين: عباس گنجوي

موسيقي: اسفنديار منفردزاده

تهيه کننده: پرويز صياد

بازيگران: محمدعلي فردين، پوري بنايي، فرامرز قريبيان، امرالله صابري، پروين سليماني، سعيد پيردوست، شهناز، نصرت الله کريمي، محمدعلي نقي کني

سال ساخت: 1355

 
 

خلاصه داستان:

دو برادر به نامهاي حجت و زين العابدين قرق بان جنگل هستند و در تنهايي روزگار مي گذرانند. دل خوشي آن دو به اين است که از خانواده و سرزمين اجدادي شان کردستان حرف بزنند و روزهاي جمعه در شهر با خوش گذراني خلا تنهايي شان را پر کنند. زين العابدين کار آشپزي و رخت شويي و وصله کردن لباس ها را به عهده دارد. آن دو متوجه مي شوند که چند نفر مخفيانه درخت هاي جنگل را قطع مي کنند. روزي حجت به دنبال مهاجمان مي رود و با غزل، زني معروفه به کلبه باز مي گردد. زين العابدين به غزل دل مي بندد و حجت گرفتار عشق غزل مي شود. دو برادر تصميم مي گيرند غزل را هلاک کنند تا لطمه اي به رابطه شان وارد نشود. آن دو پس از کشته شدن غزل، جسد او را در دل جنگل به خاک مي سپارند و پس از به آتش کشيدن کلبه شان به دنبال سرنوشت نامعلوم خود مي روند.