انتظار
- توضیحات
- دسته: حمید مصدق
- بازدید: 449
چون باز بر كشيد سر از پشت كوهسار
هنگام صبح جام بلورين آفتاب
آن گرد تك سوار
غرق سليح گشت و به ميدان جنگ رفت
تا بسترد ز نام وطن گرد ننگ رفت
دشتي سپاه چشم به راهش
- در انتظار
(( آيد اگر سوار
(( پيروزي است و
- فتح
(( شادي و افتخار
(( گر برنگردد ؟
- آه
چه فرياد و شيون است
(( تا دور دست ملك لگد كوب دشمن است
***
خورشيد سر نهاد به بالين كوهسار
آهنگ خواب داشت
تا آيد آن سوار
دشتي سپاه چشم براهش در انتظار
***
ناگاه
برخاست گرد راه
از دور دست دشت ميان غبار راه
آمد سوي سپاه
يك اسب بيقرار
يك اسب بي سوار
***