شير سنگي
- توضیحات
- دسته: حمید مصدق
- بازدید: 1225
اي شير، اي نشسته تو غمگين و سوكوار
اي سنگ سرد سخت
تا كي سوار پيكر تو كودكان كوي
يكبار نيز نعره بكش
غرشي برآر
***
تا ديده ام تو را
خاموش بوده اي
در ذهن همگان
بيگانه بوده اي و فراموش بوده اي
***
در تو چرا صلابت جنگل نمانده است ؟
در تو كنون مهابت از ياد رفته است
در تو شكوه و شوكت بر باد رفته است
***
باور كنم هنوز
كز چشم وحش جنگل
هر غرش تو باز ره خواب مي زند ؟
باور كنم هنوز
از ترس خشم تو
شبها پلنگ از سر كهسار دور دست،
دست طلب به دامن مهتاب مي زند ؟
***
از آسمان سربي
يكريز و تند ريزش باران است
از چشم شير سنگي خونابه سرشك روان است
***
اي شير سنگي، اي تو چنين واژگونه بخت
اي سنگ سرد سخت
همدرد تو منم
من نيز در مصيبت تو
گريه مي كنم .
17/12/42
نظرات (1)