لبخندِ دره

دست او آيا نخواهد چيد

سيب را از شاخه اميد

نونهال مهر را پر بار

چشم او آيا نخواهد ديد؟

 

- نه نخواهد ديد

- دست او از شاخه اميد

- ميوه شيرين نخواهد چيد

***

باز مي گردد، دريغا بازگشت او

نيشخند دره ها را تاب نتواند

پيش طعن كوهها از شرم گشتن آب نتواند

باز مي گردد و مي خواند :

((‌ دره اي آغوش بگشوده

(( جاودان آغوش بگشوده

(( انتظارت چيست ؟

(( كارت چيست ؟

(( هان پذيرا ميشوي اين عابر آواره را در خويش ؟

(( اين پريشان خورده سر بر سنگ را، دلريش ؟

(( دره، آيا اين پريشان را ز درگاهت نمي راني ؟

(( جاودان در گرمي آغوش خواموشت -

نمي خواني ؟

 

دره خاموش است

دره سر تا پاي آغوش است

*****

 

(( 2 ))

 

و سكوتي سرد و صامت

در فضا گسترده سنگين بال

ناگهان پژواك « واي » مرد در دره طنين افكند

جغد زد شيون

چرخ زد كركس

دره زد لبخند

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید