ميوه تاريك
- توضیحات
- دسته: نيما يوشيج
- بازدید: 579
باغ باران خورده مي نوشيد نور
لرزشي در سبزه هاي تر دويد :
او به باغ آمد ، درونش تابناك ،
سايه اش در زير و بم ها ناپديد
***
شاخه خم مي شد به راهش مست بار .
او فراتر از جهان برگ و بر .
باغ ، سرشار از تراوش هاي سبز .
او ، درونش سبزتر ، سرشارتر.
***
در سر راهش درختي جان گرفت .
ميوه اش همزاد همرنگ هراس .
پرتويي افتاد و در پنهان او :
ديده بود آن را به خوابي ناشناس .
***
در جنون چيدن از خود دور شد .
دست او لرزيد ، ترسيد از درخت .
شور چيدن ترس را از ريشه كند :
دست آمد : ميوه را چيد از درخت .
*****
نظرات (0)