فرهنگ اصطلاحات عامیانه ایرانی - پ و ت
- توضیحات
- دسته: فرهنگ اصطلاحات عامیانه
- بازدید: 819
پا درآوردن ـ از: كشتن, سخت مانده و از كار افتادن.
پا افتادن ـ از: سخت درمانده و خسته شدن. مردن. به زمين افتادن.
پاي كسي افتادن ـ به (دست) و: با عجز و التماس تقاضا كردن.
پا نگه داشتن: تأمل كردن, صبر كردن.
پاورچين پاورچين راه رفتن: آرام و بي صدا راه رفتن.
پاي كسي راه نگرفتن: تمايل يا جرئت كاري را نداشتن.
پاي خود بند بودن / شدن ـ روي: به خود متكي بودن, بي اتكا به اين و آن زندگي كردن.
پاپاسي: مبلغ ناچيز مانند غاز و دينار, پشيز.
پاپوش درست كردن / دوختن ـ براي كسي: او را به زحمت و زيان و خسارتي دچار كردن, براي او مانع ايجاد كردن.
پا تختي: مهماني روز بعد از عروسي.
پاشنه كفش را وركشيدن: آماده انجام دادن كاري شدن.
پاك: به كلي, يك سره, يكباره.
پت و پهن: داراي پهاني بيش از حد, خارج از تناسب و بي قواره.
پته كسي را روي آب ريختن: راز كسي را فاش كردن, كسي را رسوا كردن.
پچ پچ كردن: در گوشي حرف زدن, نجوا كردن.
پخ: صدايي كه براي ترساندن ناگهاني كسي در مي آورند.
پخمه: بي عرضه, ترسو, خجالتي.
پرت كردن: چيزي را به ضرب و يا قوت افكندن, دور انداختن.
پرت و پلا گفتن: حرف هاي چرند و بي ربط زدن, مزخرف گفتن.
پر: دامن و كناره هر چيز.
پر درآوردن: در غايت خوشي و سبك بالي و بي خيالي بودن.
پرده بيرون آمدن ـ از: آشكار شدن.
پرسان پرسان: با پرسيدن از كسان بسيار جايي را پيدا كردن.
پرس و جو كردن: پرسيدن, خبر گرفتن.
پرسه زدن: تفرج كردن, تفريح كردن.
پر و پخش: پراكنده.
پستو: صندوقخانه و فضاي كوچك در عقب اتاق يا ساختمان.
پس زدن: دور كردن, كنار زدن.
پشت اندر پشت: پشت به پشت.
پشت به پشت: نسل بعد از نسل.
پشت چشم نازك كردن: ناز و افاده كردن و كبر و غرور داشتن.
پف كردن: ورم كردن بر اثر بيماري يا زياد خوابيدن.
پق: اسم صوت براي خنده ناگهاني.
پكر شدن: حالت گيجي پيدا كردن, كسل و عصباني شدن.
پك زدن: يك نفس فرو بردن و بيرون دادن دود سيگار و نظاير آن.
پك و پوز: کسي که سر و وضع خوبي داشته باشد.
پلاس بودن: جايي را پاتوق خود قرار دادن, در جايي مدت متمادي ماندن.
پلكيدن: افتان و خيزان يا با ضعف و سستي رفتن, آهسته و آرام رفتن, ول گشتن, بي مقصود زندگي كردن.
پوز: دهان, پيرامون دهان چهارپايان.
پوزه: پوز
پوف كردن: دميدن به منظور خنك كردن غذا يا چاي يا خاموش كردن شعله كبريت و نظاير آن.
پول سياه: پولي كه از نيكل و مس سكه زنند, پول خرد.
پولك: فلس, زينت هاي دايره اي شكل و پر زرق و برقي كه زنان با آن جامه را تزيين مي كنند.
پول و پله: پول, وجه نقد.
پي: دنبال, عقب, پشت.
پيش دستي كردن: سبقت گرفتن از ديگري در انجام كار.
پيشكش كردن: تقديم كردن كوچكتر به بزرگتر هديه اي را.
پيشگاه: صحن سراي و خانه, فضاي جلو عمارت.
پيله ور: خرده فروش, دوره گرد؛ كسي كه دارو و اجناس عطاري و سوزن و ابريشم و مهره و مانند آن به خانه ها گرداند و فروشد.
تاراق و توروق: صدايي كه از به هم خوردن دو چيز ايجاد شود و باعث ناراحتي گردد.
تار و مار: پراكنده, پريشان, متفرق.
تازگي ها: اخيراً, به تازگي, جديداً.
تازه: پس از اين همه, اكنون, حالا.
تازه وارد: كسي كه تازه ورود كرده باشد و به تازگي آمده باشد.
تاق و توق: صداي به هم خوردن دو چيز به هم.
تپل مپل: چاق و فربه, معمولاً به بچه هاي فربه و سالم گفته مي شود.
تپيدن: بي قراري كردن.
تخت: راحت, آسوده.
تخم چشم: مردمك چشم, سياهي چشم.
تخم و تركه: نسل و اولاد (تحقير آميز).
تدبير كردن: چاره جويي كردن, پايان كاري را نگريستن.
ترتيب دادن: مرتب كردن, هر چيزي را در جاي و مقام خود نهادن و نظم دادن.
ترتيب كاري را دادن: مقدمات انجام آن را فراهم كردن.
تردستي: شعبده يا قسمتي از آن, چشم بندي. جلدي, چابكي.
ترس زبان كسي بند آمدن ـ از: از ترس توان حرف زدن را از دست دادن.
ترس بر ـ داشتن: به ترس دچار شدن.
ترس به دل كسي افتادن: از چيزي ترسيدن.
ترس توي دل كسي افتادن: ترسيدن, نگران و مضطرب شدن.
ترش كردن: عصباني شدن.
ترشيده: دختري كه در خانه مانده و سن و سالش بالا رفته و كسي او را به زني نگرفته است.
تركه: شاخه بلند و باريك و نرم.
تركيدن: شكاف برداشتن.
ترگل ورگل: زيبا و آراسته.
ترگل ورگل كردن: تميز كردن, زيبا و آراسته كردن.
تر و تازه: تميز, شاداب.
تر و خشك كردن: كودك يا بيماري را پرستاري كردن.
تر و فرز: چابك.
تشر: پرخاش, عتاب, سرزنش توأم با خشم و فرياد.
تصديق كردن: به درستي چيزي اقرار كردن.
تعريف كردن: بيان كردن, شرح دادن.
تقدير: سونوشت, قسمت, فرمان خدا.
تقلا كردن: براي انجام كاري تلاش و كوشش بسيار كردن.
تك پا: زماني كوتاه.
تكليف خود ـ را روشن كردن: وضع خود را مشخص كردن, موقعيت خود را معلوم كردن.
تك و تا: جوش و خروش.
تك و تا نينداختن ـ خود را از: به شكست و خطاي خود اعتراف نكردن, آخرين كوشش خود را به كار گرفتن, از رو نرفتن.
تك و تنها: تنها, يكه و تنها.
تلافي كردن: جبران كردن.
تله: دام.
تله افتادن ـ به: گير افتادن, به دام افتادن.
تلف شدن: از بين رفتن.
تلنگ ـ در رفتن: باد صدا دار خارج كردن, صداي مشكوك درآوردن.
تمام و كمال: كامل, به تمامي.
تنابنده: انسان, آدم, تنها بنده.
تنبان: زير جامه, ازار.
تن دادن: قبول كردن, پذيرفتن.
تندخو: بد خلق, خشمگين.
تندي: به سرعت, بلافاصله.
تنگ: نزديك, هنگامه.
تنگ آمدن ـ به: به ستوه آمدن, ملول گشتن, درمانده شدن, خسته شدن.
تن و توش: تاب و توان, اندام و هيكل.
تنوره كشيدن: در حال چرخيدن به هوا پريدن, عملي است كه در قصه هاي عاميانه به ديوها نسبت داده مي شود.
توبره: كيسه اي كه مسافران و شكارچيان لوازم كار و توشه خود را در آن گذارند.
توپ و تشر: تهديد و عتاب.
توپ و تشر زدن: سخنان درشت و سخت به كسي گفتن.
توپ و تله: داد و فرياد, عتاب, هارت و پورت.
توپيدن: سرزنش كردن با تندي.
ته: قعر, زير.
ته كشيدن: تمام شدن, به پايان آمدن, سپري شدن.
ته مانده: آنچه پس از خوردن باقي بماند.
ته و تو: كنه كار و حقيقت امري.
ته و توي چيزي يا قضيه اي با خبر شدن / سر درآوردن ـ از: از كنه قضيه اي آگاه شدن.
ته و توي چيزي را درآوردن: از رموز آن با خبر شدن.
تير كردن: تحريك كردن و به كار واداشتن.
تير كسي به سنگ خوردن: تلاش او به نتيجه نرسيدن, موفق نشدن.
تيكه تيكه: تكه تكه, پاره پاره.