رديف |
نام |
ريشه زباني |
شرح و معني |
1 |
آروين |
فارسي |
تجربه، آزمايش امتحان آزمون |
2 |
آري |
کردی |
آريايي - نام يكي از ايالات ايران قديم كه شامل خراسان و سيستان امروزي بوده است - نام يكي از طوايف چادر نشين مازندران |
3 |
آريا |
فارسي |
نژاد هندوارپائيان كه در عهدي بسيار كهن با هم زندگي مي كردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسيم شدند گروهي به هند و ايران آمدند و گروهي به اروپا رفتند.نام ميهن عزيز ما ايران از اين كلمه گرفته شده است |
4 |
آرياباد |
فارسي |
آرياپاد نگهبان قوم آريايي |
5 |
آريابان |
فارسي |
نگهبان قوم آريايي |
6 |
آريابد |
فارسي |
به ضم ب - آريا + بد(صاحب و سرور) سرور قوم آريايي ٠ بزرگ آرياييان |
7 |
آريابرز |
فارسي |
شكوه آريايي ، نام يكي از سرداران داريوش سوم پادشاه هخامنشي |
8 |
آرياراد |
فارسي |
آريا+راد(جوانمرد بخشنده دانا شجاع) آريايي جوانمرد آريايي شجاع آريايي دانا - نام پسر اردشير دوم پادشاه هخامنشي |
9 |
آريارامنه |
فارسي |
آرام كننده آريائيان، نام پدر آرشام، جد داريوش پادشاه هخامنشي |
10 |
آريارمن |
فارسي |
رامشگر آريايي - شادي آور از نژاد آريايي |
11 |
آرياز |
فارسي |
نام يكي از سرداران هخامنشي |
12 |
آرياسب |
فارسي |
دارنده اسب ايراني، نام يكي از سرداران كوروش پادشاه هخامنشي |
13 |
آريافر |
فارسي |
داراي فر و شكوه آريايي |
14 |
آرياك |
فارسي |
نام يكي از سرداران ايراني و فرماندار كاپادوكيه |
15 |
آرياگيو |
فارسي |
به فتح گ-سكون ي-سكون و-آريا + گيو(سخنور) - سخنور آريايي- نام يكي از سرداران ايراني در روزگار باستان |
16 |
آريامن |
فارسي |
دريا سالار خشايارشاه پادشاه هخامنشي |
17 |
آريامنش |
فارسي |
داراي خوي و رفتار آريايي- نام پسر داريوش پادشاه هخامنشي |
18 |
آريامهر |
فارسي |
برخوردار از محبت آريايي - نام يكي از سرداران داريوش سوم پادشاه هخامنشي - لقبي كه شهريور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مين سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شوراي ملي به محمدرضا پهلوي داده شد |
19 |
آريتما |
کردی |
نام يكي از سران ماد |
20 |
آريز |
کردی |
نام كوهي در مسير مريوان به سنندج |
21 |
آريس |
ارمنی |
برزگر |
22 |
آريسته |
فرانسه |
آريستئوس در اساطير يونان، پسر اپولون، او تربيت زنبور عسل را به مردم آموخت |
23 |
آرين |
انگلیسی |
آريايي نژاد - از نسل آريايي |
24 |
آرين |
کردی |
آريايي نژاد |
25 |
آريو |
فارسي |
نام يكي از سرداران بزرگ ايراني زمان داريوش سوم پادشاه هخامنشي در نبرد با اسكندر مقدوني |
26 |
آريوبرزن |
فارسي |
آتش ايراني - كنايه از قدرت و خشم ايراني - نام يكي از سرداران بزرگ ايراني زمان داريوش سوم پادشاه هخامنشي در نبرد با اسكندر مقدوني |
27 |
آريوبرزين |
فارسي |
آتش ايراني - كنايه از قدرت و خشم ايراني - نام يكي از سرداران بزرگ ايراني زمان داريوش سوم پادشاه هخامنشي در نبرد با اسكندر مقدوني |
28 |
آريوداد |
اوستایی-پهلوي |
ايرانداد،داده ايران |
29 |
آريوراد |
فارسي |
نام پسر اردشير دوم پادشاه هخامنشي - ايراني و جوانمرد |
30 |
آريه |
فارسي |
نام سپهدار ايراني طرفدار كورش صغير پادشاه هخامنشي |
31 |
آزا |
کردی |
آزار دهنده آسيب رساننده - نام پادشاه مانايي |
32 |
آزاد |
فارسي |
رها شده از گرفتاري يا چيزي آزاردهنده،فارغ و آسوده،درختي جنگلي و بلند،رها شده از تعلقات دنيوي |
33 |
آزادبه |
فارسي |
آزاد(رها) + به(سالم و خوب)-به معناي انسان سالم و آزاد - نام يكي از سرداران ايراني در قرن دوم |
34 |
آزادسرو |
فارسي |
همچون سرو زيبا و بي تعلق، بزرگوار و متواضع،از شخصيتهاي شاهنامه، نام مردي دانا و پرهيزكار در زمان انوشيروان پادشاه ساساني |
35 |
آزادفروز |
فارسي |
رهایی بخش، آنكه آزادي مي آورد، باعث آزادي، نام مردي در زمان انوشيروان پادشاه ساساني |
36 |
آزر |
عبری,عربی |
نام پدر ابراهيم خليل (ع) - اسبي كه ران دو پاي عقبش مشكي و دستهايش به رنگ ديگر است |
37 |
آزران |
عبری |
منسوب به آزر،آزر نام پدر يا عموي حضرت ابراهيم و همچنين نام نژادي از اسب است كه پاهايش سياه و دستانش به رنگي ديگر است |
38 |
آزرمگان |
فارسي |
با حيا،مودب،سربه زير، از شخصيتهاي شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ايراني در زمان خسروپرويز پادشاه ساساني |
39 |
آسپاداس |
فارسي |
آخرين پادشاه ماد كه از كورش كبير پادشاه و موسس هخامنشيان شكست خورد |
40 |
آسپيان |
فارسي |
آبتين-روح كامل-انسان نيكو كار-از شخصيتهاي شاهنامه، نام پدر فريدون پادشاه پيشدادي |
41 |
آستياژ |
فارسي |
آسپاداس،آخرين پادشاه ماد كه از كورش كبير پادشاه و موسس هخامنشيان شكست خورد |
42 |
آسدين |
فارسي |
نام موبدي در سده دهم يزگردي |
43 |
آسيدات |
فارسي |
آسيداد،نام يكي از بزرگان هخامنشي |
44 |
آسيداد |
فارسي |
آسيدات، نام يكي از بزرگان هخامنشي |
45 |
آسيم |
فارسي |
استاد بزرگ مرتبه واستاد عظيم الشأن |
46 |
آشر |
عبری |
شاد خوشحال، نام يكي از پسران يعقوب(ع) |
47 |
آشور |
آشوری |
برهم زننده،تغيير دهنده، نام دومين فرزند سام كه نينوا را بنا نهاد |
48 |
آشينا |
آشوری |
قوي ،قدرتمند،نيرومند، زورمند |
49 |
آصف |
عربی |
تدبير،مشاور خردمند، نام وزير سليمان(ع) ، عنوان وزيران ايراني در دوران اسلامي |
50 |
آفريدون |
فارسي |
فريدون،از شخصيتهاي شاهنامه، نام پسر آبتين و فرانك، از پادشاهان پيشدادي ايران و به بند كشنده ضحاك ماردوش |