مردی كه زیاد می دانست

 
     
 
 
 
 
 
 
 
   
   
 
چهره چمران، در تاریك- روشن تاریخ انقلاب گرفتار آمده (تاریخی كه كمتر كسی به سراغش رفته و زوایای ناگفته اش را باز گفته) است. ستاره بی بدیل فناوران، جنگاور محبوب فلسطین و لبنان و فعال سیاسی مشهور ایران را بسیار كم شناخته و باور كرده ایم؛ و باور نكرده ایم كه آب در كوزه است، ما نباید گرد جهان بگردیم و اگر باورش داشتیم می دانستیم كه یك تجلی قطعی و حتمی «ایرانی می تواند» ، شهید مصطفی چمران است.
اول: هنوز كه هنوز است، مردمان لبنان برایش به احترام كلاه از سر برمی دارند و ایرانی هایی كه كمی با او آشنا شده اند در دلشان از داشتنش مسرورند. چمران دوست داشتنی است و بسیار باورپذیر؛ زندگی ای داشته شبیه همه آدم ها و مثل یك «آدم» . هر گوشه اش را كه كسی به نظاره بنشیند و تفسیر و تحلیل كند، در جذبه ای عجیب و طولانی فرو می رود و صد افسوس درباره او كه تصویری ترین نام در میان مردان انقلاب ایران است، هنوز كاری درخور انجام نشده و جز یكی دو كار ناموفق و تصاویری كوچك، كمتر روایتی دیده شده است؛ تا شاید طرحی كه این روزها به همت «ابراهیم حاتمی كیا» در دست انجام است، به انتها برسد و كاری پسندیده دیده شود.
دوم: بسیاری اسطوره ها را در هزارتوی گذشته می جویند و باورشان آمده كه راه آسمان بسته و مسیر سرفرازی مسدود شده است، اما به راستی چمران اسطوره معاصر همه ما نیست؟ مردی در همین نزدیكی ها كه هنوز فرصت نكرده ایم به درستی بشناسیمش. این اسطوره زدایی راه را بر افسانه سازی می گشاید و هر از راه رسیده ای می شود ستاره آفاق. بحران «فهم» در دنیای ما بیداد می كند و بسیاری ناخوانده درس مقصود از كارگاه هستی، عاشق نمی شوند و كار جهان هم به سر می آید.اسطوره چمران را باید پاس داشت تا در سایه سارش، بسیاری از نابودها، نابود شود؛ با همین قطعیت و استحكام. چرا كه جایی كه آب هست، تیمم جایز نیست.
سوم: چگونگی چمران شدن هم از آن پرسش های پاسخ نایافته است؛ هرچه آهن آخته تر شود، استحكام فزون تری می یابد. دشواری هایی كه او در آمریكا و بعدها در لبنان (و مصر) تجربه كرد، چنان آب دیده اش كرده بود كه كمتر مشقت و شدتی می توانست خمی بر جبینش بیاورد؛ این چنین در كوره راه درگیری های داخلی، راست قامت و بلند همت به میدان در می آمد و ناممكن ها را ممكن می ساخت. با این وصف او در كوره داغ انقلاب، در حالی كه هنوز نامش در فهرست سیاه ساواك بود، به تهران آمد و در آن بازار پرهیاهو، آرام و بی گفت وگو، كارهایش را به پیش برد و در حاشیه سیاست، نظم و نسقی را بر دیوان نظام مستقر كرد و در نظم مشهور به بی نظمی، حماسه های فراوانی را رقم زد. تهران، پاوه و هویزه، همه جای ایران سرای او بود تا آباد شود.
افسوس كه كم ماند و زود رفت و دیگر نیست. افسوس...
فرشاد مهدی پور
 
 
 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library هیپتونیزم چیست و چگونه رخ می دهد!؟

insert_link

local_library قانون کارما (از هر دست بدهی از همان دست

insert_link

local_library انرژی چیست و چرا بر روی مراکز انرژی ما(چ

insert_link

local_library رنگ کردن وقتي كه رنگ غالب مو سفيد باشد