بوسه ... هوشنگ ابتهاج

بوسه

گفتمش 
شیرین ترین آواز چیست ؟
 چشم غمکینش به رویم خیره ماند 
 قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند 
 زیر لب غمناک خواند 
 ناله زنجیرها بر دست من 
 گفتمش 
آنگه که از هم بگسلند 
 خنده تلخی به لب آورد و گفت 
آرزویی دلکش است اما دریغ 
بخت شورم ره برین امید بست 
و آن طلایی زورق خورشید را 
صخره های ساحل مغرب شکست 
من به خود لرزیدن از دردی که تلخ 
 در دل من با دل او می گریست 
 گفتمش 
 بنگر در این دریای کور 
 چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت گفت 
چشم هر اختر چراغ زورقی ست 
لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف 
ای دریغا ش یروان !‌ کز نیمه راه 
 می کشد افسون شب در خواب شان 
 گفتمش 
 فانوس ماه 
 می دهد از چشم بیداری نشان 
 گفت
 اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی اید به گوش
 گفتمش 
 اما دل من می تپد 
گوش کن اینک صدای پای دوست 
گفت 
 ای افسوس در این دام مرگ
 باز صید تازه ای را می برند 
 این صدای پای اوست 
 گریه ای افتاد در من بی امان 
 در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تارکش شکفت 
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند 
گفت 
لبخندی که عشق سربلند 
وقت مردن بر لب مردان نشاند 
 من ز جا برخاستم 
 بوسیدمش

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library براي تست رنگ رژ لب آن را ...

insert_link

local_library هنگام رژ زدن، رژي را انتخاب کنيد که ...

insert_link

local_library هوشنگ ابتهاج - زنده وار

insert_link

local_library هوشنگ ابتهاج - سرای بی کسی