نامهای اصیل ایرانی | دکتر حسابی

نام‏های ایرانی

منبع : وب سایت معظم دکتر حسابی

دکتر محمود حسابی

 

 

 

سخنی کوتاه درباره نام‏های ایرانی

پس از رنسانس ، ملل غربی ، رفته رفته به پیشرفت‏های صنعتی دست یافتند و هم‏زمان با آن ، برای انتقال علوم نوین ، زبان‏های اروپایی دارای اهمیت فراوانی شدند .

در اوایل سده بیستم ، ملل مشرق کوشیدند تا عقب‏ماندگی خود را جبران کنند . بعضی از آن‏ها زبانی بیگانه را برای بیان مطالب علمی‏شان مناسب دیدند ، مانند هندوستان ؛ ولی کشورهایی مانند ایران کهن ، با تکیه بر میراث غنی فرهنگی و زبان پویای خود ، این راه را نپذیرفتند .

جبران کمبود واژه‏های علمی باید از روی اصولی معین انجام گیرد (این اصل ، به منزله یک قابلیت باید در آن زبان وجود داشته باشد ) . البته در برخی از زبان‏ها ، به علت ساختار مخصوصشان ، این کار شدنی نیست .

زبان فارسی از زبان‏های هند و اروپایی است و برای برگزیدن یک واژه علمی درآن ، فقط باید واژه‏یی را که در یکی از شاخه‏های زبان‏های هند و اروپایی وجود دارد ، با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هماهنگ سازیم .

اگر دست روی دست بگذاریم ، سیل کلمه‏های بیگانه (که بعضی به استفاده از آن‏ها افتخار می‏کنند) خدای‏ناکرده ، روزی در زادگاه فردوسی ، سعدی ، حافظ ، نظامی و مولوی ، زبان فارسی را کنار می‏گذارد و به ناچار ، همگی به زبانی بیگانه سخن خواهیم گفت .

دانشمند آلمانی ، هاینتس وندت (Heinz Wendt) ، در کتابش Sprachen (زبان‏ها) که ساختمان برخی زبان‏های جهان را بررسی کرده است ، درباره زبان فارسی می‏گوید :

« زبان فارسی به واسطۀ متقارن و موزون بودن سیستم آوایی و حذف قواعد اضافی، مزایای ساختمان ساده و کارآمدی دارد که بی‏قاعدگی‏ها و پیچیدگی‏های زبان‏های دیگر را که از دوران قدیم باقی مانده ، به سود کاربرد علمی خود کنار گذاشته و لذا ، می‏تواند به عنوان یک زبان بین‏المللی به کار رود .»

امید است زبان فارسی را که هزاران سال ادب و تمدن بر افتخار برای ما به میراث گذاشته است ، حفاظت کنیم و دست‏کم بکوشیم نام‏های ایرانی فرزندان ایران زمین را زنده نگاه داریم .

کتاب نام‏های ایرانی با پژوهش استاد گرانمایه ، پروفسور سید محمود حسابی ، از اولین گنجینه‏های نام‏های اصیل ایرانی است که برای نخستین بار در چاپخانه علمی (تهران 1319) منتشر شد .

استاد خود از بنیان‏گذاران و اعضای اصلی فرهنگستان ایران (فرهنگستان اول) بود و می‏توان گفت که انتشار این کتاب ، نه تنها در آن روزگار ، بلکه امروز نیز به دلیل محتوای پیراسته و منحصر به فرد خود ، نزد جامعه فرهنگی کشور از ارزش و اهمیت بسیار بالایی برخوردار است .

به نظر می‏رسد تا پیش از 1319 ، کتابی در مورد نام‏های ایرانی ، منتشر نشده باشد و اگر پیش از تاریخ یادشده نیز کتابی به زبان فارسی درباره نام و نام‏گذاری چاپ شده باشد ، بی‏تردید نام‏های آن از نام‏های خالص ایرانی نبوده است .

در مقدمه بسیار ساده و کوتاه چاپ اول نام‏های ایرانی ، به قلم استاد ، روشن می‏شود که برای تهیه این پژوهش ، مؤلف از سه ماخذ خارجی معتبر بهره برده است و بی‏گمان ، اگر منابع دیگری در این زمینه وجود می‏داشت ، از آن نام می‏برد . این مراجع عبارت بودند از : فرهنگ وُلْفْ ، کتابنام‏های ایرانی یوستی و کتاب  فرهنگ واژه‏های ایرانی بارتولومه .

همان‏گونه که اهل ادب و فرهنگ می‏دانند ، عموم به این کتاب‏ها رجوع نمی‏کنند و تنها ادبای پژوهشگر و محقق ، از این سه کتاب بهره می‏برند .

در فرهنگ وُلْفْ (Wolf Glossar Zu  Firdosis Schahname) همه نام‏ها از شاهنامه فردوسی استخراج شده و کتاب نام‏های اصیل ایرانی یوستی (Justi-Iranishches) مشحون از نام‏های اصیل ایرانی است که به نوشته استاد ، از سرچشمه‏های تاریخی و ادبی بسیاری  گردآوری شده است .

همچنین ، کتاب فرهنگ واژه‏های ایرانی باستانی (Bortholomae – Altiranisches Wortebuch) از معتبرترین واژه‏نامه‏های پارسی است که مرجعی کم نظیر به شمار می‏رود .

از فهرست 1254 نام پسر و 643 نام دختر که در تألیف پروفسور حسابی آمده ، چنین برمی‏آید که وی افزون بر استفاده از مراجع دست اول یادشده ، در پژوهشی عمیق ، دیگر کتاب‏ها و مراجع پراکنده پارسی زبان را ، به دقت مطالعه کرده است و با اشرافی که به زبان و ادب پارسی داشته ، اصیل‏ترین نام‏های پارسی را برگزیده و در این مجموعه آورده است .

نخستین نکته مهم در این اثر فرهنگی ، چنان‏که خوانندگان اهل فن بر آن واقف خواهند شد ، این است که همه نام‏های ایرانی این کتاب ، به طور مطلق و خالص ، از ادبیات و فرهنگ کهن کشورمان سرچشمه گرفته‏اند و در میان آن‏ها هیچ نامی را نمی‏توان یافت که حتی هم‏ریشه یا احیانا برگرفته از واژه‏یی از زبانی بیگانه باشد .

دوم آن‏که ، نام‏های ایرانی تألیف استاد ، نخستین نام‏نامه فارسی است که براساس پژوهش علمی و دقیقی تدوین شده و پیش از آن ، نظیرش را نمی‏توان یافت .

دیگر آن‏که ، از بعد از 1319 ، بیش‏تر کتاب‏ها و واژه‏نامه‏هایی که با عنوان نام‏های ایرانی چاپ و منتشر شده‏اند ، از این کتاب بهره گرفته‏اند .

همچنین ، در نام‏نامه‏های متأخر ، نام‏ها و واژه‏هایی به چشم می‏خورند که آشکارا ریشه در زبان اصیل پارسی ندارند .

با توجه به این‏که استاد پروفسور حسابی ، افزون بر تسلط به ادبیات فارسی ، به چهار زبان عربی ، انگلیسی ، فرانسه  و آلمانی اشراف کامل  داشت ، می‏توان به این نکته پی برد که از چه رو تألیف حاضر تا این اندازه پیراسته ، دقیق و محققانه است .

ویژگی دیگر این کتاب ، ارایه معانی بسیاری از نام‏های بسیار کهن ایرانی ، در برابر هر نام و رسم‏الخط نام‏هاست که کم و بیش همه آن‏ها به دقت اعراب‏گذاری شده‏اند تا خواندن اسامی به سهولت و درستی برای خواننده میسر شود .

در چاپ حاضر ، کتاب نام‏های ایرانی بدون کم و کاست تقدیم به فرهنگ‏دوستان و پژوهشگران می‏شود . از آن‏جا که این کتاب نایاب بود و انتشار آن برای استفاده همگان ضروری به نظر می‏رسید ، سازمان چاپ و انتشارات بر آن شد تا این کتاب را تجدید چاپ کند و در دسترس عموم قرار دهد .

 

سازمان چاپ و انتشارات

وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی

 

 

 

 

 

نام‏های پسر

 

 

آ

آبان داد : دادۀ ایزد آبان

آبان گشتاسپ

آبتین ← اَئویا

آبتیان ← اَتْفِیَنْ

ابراز : بُلند

ابَرسام

اَبْرَگان

اَبَرْوَند

اَبْزان

آبیاد  ← ابی + یا  تا

Artaxerses Mnemon

اَپَرْوَ ند : نیرومند و بزرگ‏منش

اَپَرْویز : ُ اَپری + وایچا : پیروزمند

اُخشان : دارای گاوهای نر .

(انگلیسی Ox ، آلمانی Ochs )

آخشیان

آتون بُژ. _ آتون : آذر

بُژ : رَستن ، رهایی یافته به توسط آذر

اَرْ تای : نیرومند

اَرْ تَداد

اِرتَشْکَرْ

اَرتَشیز

اَرتَشین

اَرْ تَمَن : دارای منش راست و پاک .

اَرته : راستی و پاکی

ماینیو : منش .

اَرتین

اَرجاسپ : دارای اسب‏های پرارزش

ارجمند : پرارزش

ارجوان

اَرْجَوَ ند : پرارزش

اُرُد

اَردابُد : در حفاظت فروهر راستی . –   اَردا : راستی .

اَرْ تَدَشت ← ارته + اَ َدْشتُسْ  : تعلیم پاکی را فراگرفته .

اَردافر : فَرّ راستی .

اَردام ← ارته + ماینیو : منش راستی و پاکی

اَرْدومنش

اَردَوَرْدْ ← ارته + وردیا : افزاینده راستی . – ارته : راستی  وَرِدْ : بالیدن ، افزودن

اَرْدَوید

اَرْدَویراف

اُرْدیبِهشت

اُرْدین ← اُروذَینت

اِرْزاسپ : دارنده اسب‏های راست‏رو

اُرْزاو ← اُرُذَو ← اُرُذَ ← رَوُذ : رویندگی ، بالیدگی

اِرْزاوند : کوشنده         اِرِزا : راست و درست

اَرْزَخا

اَرْزَشام . – شام ← خشاْنمِنِ : خوش‏آمد

اَرْزَوان ← ارژوان

اَرْژَنگ

اَرْژوان ← اَ رِژوُنَ : به دست‏آورنده ارزش . – وَن : به دست آوردن و پیروز گشتن ( انگلیسی To  win ، آلمانیGewinnen)

اَرْسام

 

اُرْوَخش : آورنده آتش .

اُرْوَرْ انگیز : افزاینده درخت‏ها .

ُاروَر : درخت (لاتینی Arbor ، فرانسه Arbre)

اَرْوُشت ← اَ + رَوَ + اشترا : دارای اشترهای آهسته

اَرْوَ نْد : فرمان‏روا و نیرومند و پرشکوه

اَرْوَ نداسپ : ایزد آفتاب

اروندبُد : در حفاظت اروند آسپ

اروند پاد

اروندست

اروند سار

اَرْویان – َ ابیان

آریابازو

آریا بُرزین

آریاداد

آریاراد

آریاز

آریافَر

 

اِسپنداد

اسپندارمَد ← سپنتا ارمایتی : منش مقدّس

اَستوان : خستو شونده

اَستین

اَسرود : با شهرت (سرودن)

اسفندیار

اَسکُدار

اُسنا

اَسوار

اِسْوَ نَد : فرمان‏روا

اَئِس : فرمان‏روایی کردن

َاشاداد . –  ا َ َشه : فروهر راستی و درستی

اَشاروز : دارای روشنایی راستی

اَشاسَر : َ اَشه + َسیری + َ ا ْنگْ : وابسته به اَشَه فروهر راستی .

سَیری ← سَرّ : وابستن (لاتینی Sero ، فرانسه Série ،

یونانی Ser : بستن)

اَشاسود ← َ اَشْه + َسوَ نْهْ : به واسطه اَشَه سود دارد

اَشاوَر

اَغْریر

اَفراز : بلند

اَفراسیاب ← فران َ رسیان : بسیار ترساننده

اَفراشته

اَفرودشاه

اَفشاد

اَکیاد : بی‏گناه

آگاه

اَ لْوا

الْوَ ند

آماد

آماده

اَماوَ ند : نیرومند

اَمَسْپاد : دارای سپاه نیرومند

اَمُوتَک : پایدار

مویا : حرکت

اَمویا : پایدار

اَنْدَرْزْگر

اِیرَم : اختراع‏کننده اسلحه (فرانسه arme)

ایزدبَخش

ایزد راد

ایزد گشسپ

ایزدیار

ایلا

اَیوبار

اَیُوست ← ایو + اَستی : دارای استخوان‏هائی به سختی فلز .

اَیو : فِلزْ

آئین بُد

آئین گشسپ

 

ب

بابَک

باد آسپ

بادافراه

بادان

باربُد

برآسپ : دارای اسب‏های برگزیده

بَرته

بُرجاسپ

بُردار

بَردیا

بُرز : بلند

بُرزابُد : دارای وُجدان بلند

بُد : وجدان

بُرز اَرْش ← بِرِزی + اَرْشْتَیْ

دارای نیزه بلند

بُرزآسپ

بُرز آفر : دارای فر و شکوه بلند

بُرزافر : پاداش بزرگ

بَرزان ← َورِ ز آنَ : حفاظت

بُرزانو : با زانوهای بلند

بُرْزِشنو ← ِبرزِ ی + شنو .

شنو : خشنودی

بُرْزْ مَن : منش بلند

بَغبُژ ← بَغبُخش

بَغچهر

بَغدوست

بغراد : دوست خدا

بَغفَر

بَغکَرد

بَلاش

بَلاشان

بَنداد ← وَ ندا : دارایی

بُندار

بَندْوا

بُندوان

بِندویه

بوتین

بودخوش

بُژِسْرُوْ ← پوِ ژی + سْرَ وَهْ  : کسی که رهایی دهنده او را می‏خواند  .

بویَکان ← َبوُ یَه : خوشبخت و مورد توجه

بَهرام ← ِوِ رذْرَ + غْنا : پیروزمند

ِ وِ رذَ : دفاع .         غْنا ← َ گن : زدن

بِهروز

بهروُن : نام اسکندر

بِهریز : دارای فراوانی خوب

بِهزاد

بِهُسْت : دارای استخوان‏های خوب

بِهسود

بِهسودان

بِهشاپور

بِهِشت‏زاد

ِبهْفَرْ

َبهْفَرَوَهَرْ

ِبهْکِران

ِ بهکَرد

ِبهگوی

ِبهمَرد

ِبهمِهْر

بیژن

بیشکینِ

بیشویه

بیوان ← ویوانَ

بیوَر : ده هزار

بیورآما : دارای ده هزار هنر

بیوَرْد

بیوَن ← وی وَنهه : دور تابنده

وی : دور

بـیَوند ← وی وَه وَنت .  پدر جمشید

بیوَ ندان

 

پ

 

پادخسرو

پادرا ← َپیتیِ + درآدَ

پادَرْشْوَ ند  َپیتی + َارْ َشو َنت : درست

پادسرا : دارای شهرت (سراییدن) .

پُرآژیر : فعال

پرتام  َپر َثمَ : بهترین

پَرتا

پَرتاماسْـبُدْ : بهترین از میان بزرگان

پَرتُوْی

پَردَخت

پَردَخش ← پورو + دَخْشْـتَی ُپرنشان

پَرْسِدَن

پُرشاسپ : دارای اسب‏های بسیار

پَرَشْتْ ← پُورو + اُشتَی : پُرآرزو

پَرْشَد

پَرْشَنْد : نبرد کننده

پَرشنداد . - َپرشن : نبرد

پَرشاوَ نَد. - پَرْشا : ُسنبله

پَرشین

پَرشینَز

پُرفَر

پُرمایه

پورَک

پوریا ← پَو ُرْو َ : پیشی ، آغازی (لاتینی Prior)

پوریار

پولاد

پولادوند

پَهْرْ

پَهره‏داران : محافظت‏کننده . (پَهره : محافظت ) .

پَهْلـبُد

پَهْلَوْ : جوانمرد ، یل

پَهلوم : بهترین

پَهله

پیتَرَسْپ : پدر زر ُتشت

پیدافر

پیراشتور ← پیرْی + شتور َ

پیران

پیر زَر

پیرگشناسپ

پیروز

تُشنامَن : دارای منش خوشنودی

تَکْش

تَکْشه

تَگ : پهلوان

تَلیمان

تَمات

تَمان

تَـنْـتاک

تَـنْجاسپ

تُـنْدَر

تَـنْسَرْ

تَـنْوَخْشْ

تَوانه

تور

تورَج

توریاسپ : دارای اسپ‏های تورانی

توس

تَهْماسپ

ج

جاماسپ

جانفروز

جانوساز

جانوسپار

جاوید

جَرده ← جرو + دَ نْهَوْ : نگهبان سرزمین

جَم

جَمشید

جَنْدَل

جوانشیر

جوانمرد

جُوُمَست

جویا

جهانبَخت

جهانگیر

جَهْنْ

جَی افرآم : نام پیغمبری است

خدابنده

خداداد

خدایار

خُرَّد

خُرَّم

خَرَزْدان

خُرُوزان

خُرُوش

خُرِّه

خُستو

خُسرو ← هو + ْ سرَ َو : دارای شهرت خوب

سْرَوَ : شهرت (سرائیدن)

خَشایارشا ← خشَیَ + َارْشَن : مرد فرمان‏روا

اَرْشَن : مَرْد .

خَـنْوَ نْدْ : خورو َ ر ، روشن ، باشکوه

خوارَزم

خوانگر

خورداد

دادبین

دادخوش

دادراد

دادَرْش : دلیر ، بی‏باک .

دَرْش : جرئت کردن (انگلیسی To dare)

دادفَر

دادْ فَرُّخ

دادفروز

دادفیروز

دادمهر

دادویه

دادیزد

دارا

دارابه

دارَست

دارشاد

دارَشْت ← دا ِرشتَ : محافظت‏کننده

دارمویه

دَشمه

دلیر

دوُرُسْرُوْ ← دور َ ی +  َسرَوَْ نهْ : کسی که شهرت او به جاهای  دور رفته است .

دوستار

دوستان

دوستویه

دُوْیِتَمْ

دَهُسْرُوْ ← دهو + سروتا : دارای شهرت در کشور

دهو : ده ، شهر ، کشور .

دهْـفَراد ← دنهو + فَرآَدْ نهْ : باعث پیشرفت کشور .

دَ نهو : ده ، شهر ، کشور .

دیژویه

دیس : غیراهلی

دینْوَرز

دینْوَژ : باعث پیشرفت دین .

ر

 

رَزم‏یاز : جنگجو

رُستاک : روئیده ، بالیده

رُسْتَم ← ُرو ْ تس + تَهْمْ : دارای رویش و بالیدگی نیرومندانه

َر ُ وَذ : روئیدن ، بالیدن .

تَهْمْ : نیرومند .

رَستین

رَسنیان

رَشام

رَشْنْ : ایزد درستی

رَشنواد : گوینده سخن‏های درست

واد : گفتن ، واژیدن

رَشنینِ

رودیاب : یابنده اولاد

روزبه

روزبهان

روزمهر

رُوْیِتَم

رِیْو

زاو ← ُ ازاوا : تند و چالاک (زود)

زاوَر : کاری و کردمند

زبرک

زَراسپ

زَرافرودشاه

زَران

زَراوند

زَرکِشی

زَرمهر

زَرمیوند

زَرَ ند : بزرگتر ، سالمند

زَرْوان : زمان

زَرْوان داد

زَروَ نْد

زَرویه

زَره

زَریر ← زَیْری + وَیْری : دارای زین زرّین

زند

س

ساد

سار

سارو

سارویه

ساسان

سالار

سام : محافظت‏کننده

سامان

سان‏بار - سان : زین و برگ جنگ

سانباره

ساوَرمند : دارای شمشیر

ساوَر : شمشیر (فرانسه : Sabre ،

انگلیسی : Sword

ساوه

سپنـْتا : فرخنده و مقدّس

سپنـْتا خِرَد : دارای خرد فرخنده

سِپنْجْرُوش ← سپـیـنجا +  ُاُرشکا

سُخَنوَر

سَربراز

سُرخان

سَرخوش

سُرخه

سَرسا

سَرکش

سَروان

سَرُوسپاد ← سروتو + سپاد

سُروش : فروهر گفتار مقدّس

سُروشان

سُروشبُد

سُروشویه

سُروشیار

سُروم ← سرَ ُو َمن : شنوایی

سُرهان

سِزاوار

سَلْم ← سَیْرِیمَ

سیاوَسپ : دارای اسپ‏های سیاه.

سیاوَش

سیـبویه

سیـسْپاد

سیماه

سینار

ش

شاپور

شاپویه

شادفَرّ

شادکام

شادمان

شادویه

شار

شاوَران

شاوَش‏فَر

شاه‏آذر

شاه بُرزین

شَهداد

شَهراب : روشناییِ کشور

شَهرام : فرمان‏بُردار شاه

شَهْر خواست

شَهْرَست : دوستِ شهر

َاستِ : دوست

شَهرگان

شَهرگیر

شَهْرْمَر

شَهریار

شَهْسَوار

شیداسپ

شیدفَر

شیدوش

شیده

شیرآزاد

شیراسپ

شیران

فرازْدِه ← دَینهو + فرآدَه : پیشرفت‏دهنده کشور

فَرازْمان

فراسْرُوْ

فَراکار

فَرامُرْزْ

فرآور ← شناسنده

وَر: گُزیدن ، عقیده داشتن ، باور کردن

فَراهین

فَرایَز .- یَز : ستاییدن

فَرائین

فَربازو

فَرْبُدْ : درست

فَرْبَغ : فروغ ایزد

فَرتام : پیشترین ، Prince (لاتینی Primus)

فَرقام‏شاد

فَرتور : باارزش ، قابل

فَرُّخ

فَرْخان

فَردید ← فرا + دَهید َ یَ : پیشین

فَرزاد

فرزانه

فَرزین : عالم

فَرَشْت : پاداش دهنده

فَرشهر

فَرشید

فَرشیدوَرد ← ْْ فرَش + همو َِ رتَ.

ْفرشَ : برازنده ، قابل

همو َِ رتَ : شجاع

فَرْشین

فَرغار

فَرغان

فَرْغَرْ : آغارنده تن دشمنان در خون

فَرْناسپ

فرینَیْ : خوش‏بختی ، دارایی

فَرَنداد

فَرْنواز

ق

قباد

ک

کاردان

کارَن

کاره

کاکوئی

کالی : نگهبان ، پاسدار

کاماسپ

کامْـبَخش

کامْـبُد

کامْبوژیا (Cambyse)

کامدین

کامران

کامرُوْ

کامکار

کامنیا ← وُرو + نِمانْ‏هْ : کسی که نیایش او همه جا رسیده

ُ ورو : دور

کَلاهور

کلاهون

کنارَ نگ : فرمانده سپاهیان مرز

کَـنْجُو

کُندا ُگَشسپ

کُورُش ← هور : آفتاب

کوشا

کوشاد : خوش‏حال و خندان

کوشان

کوشمند

کوشیار

کوهزاد

کوهیار

کَهار

کهپود ← کاسو + پیـتَوْ : کم‏خوراک

کاسو : که : َکم .

پود : خوراک (انگلیسیFood)

 

کیوِه

گ

گرامی

َگرجاسپ

ُگرْد

ُگرداب

ُگردان

ُگردزاد

ُگردگیر

ُگردویه

ُگرَزم

َگرسیوَز ← کِرِسَ + وَزدَه : درای اسپهای ارابه‏کش باریک‏اندام

وَزْ : کشیدن

َگرسیوَن

گرشاسپ : دارای اسپ‏های باریک‏اندام

َگرْواراد ← ْگرَوا + َر َتوْ .

گرویه

َ گیْ ← َ گیا : جان ، زندگی

َ گیْدآست ← گَیْوُ + دا + ستای

گَیْوُ + دا : جان‏دهنده

گیلشاه

گیو

گیوان ← گَئِه +  َو َنیْ : دارای آرزوهای زنده

ل

لازگان

لان

لُهراسپ ← رُوذرا + اسپا : دارای اسپ‏های سرخ .

روذرا : سُرخ (انگلیسی Red ، آلمانی Rot)

لیمان : دوست

م

ماخ

ماد

مار و سپند

ماز : نام سرزمینی است (ما َزن + دَران)

مازیار

مرد آوَ ند

مرد آویژ

مردبُد

مردخُرّه

مرد شاه

مردَشت

مردفَر

مردفَرّه

مَردْوآن : آمرزنده ، بخشنده

مَردوینا : دارنده ُموِ ستان . ُ(مل)

مَردویه

مَردین

مَرزبان

مَرْزوان : آمرزنده

مرزویه

مَرِسْپند

مَزدابه ← مَزدْ رَ + وَ نْهَوْ : دانا و خوب

مَزداد

مهربـَنداد

مهرخواست

مهرداد

مهرکوش

مهرگان

مهر ُگشناسپ

مهرماس : بزرگ به توسط مهر

مهر وَراز : یَلِ میثرا

مهروَرْز

مهروَرْزین

مهروَ ند

مِهریار

مهریَزد

مَهیاز : بسیار کوشنده

میلاو

ن

ناب : پاک (اَناپ : بی‏آب ، خالص)

نام‏آورد

نَستیهَن

نَشواد

نَوائی

نوبَخت

نَوذَرْ ← ُنوْ َتر َ : نَوَ : بسیار جوان

نوَرْدْ ← نُوارا : دریانورد

نوزاد

نوشیروان ← َانوشَ + ُروان : دارای روان جاویدان

نَوَ نْد : تند و چالاک

نَهادان

نَهْرَوان

نیدون

نیراو

نیروفر

نیکروز

نیکْفَرْ

نیکوکار

نیگر : نگهبان

وَخْشداد

وَخْشراد ← اُﺧْﺸﯿ  َ + اِرِتا :  ُنمو ْ دهنده راستی مقدس

وَخْشیاد : ُنموْ دهنده راستی

وَدَرژه

وَراز

وَرازاد : بَرآزاد

وَرازه : َارِ زا : رزم

وَردا ← وَرِتا : یَل ، جنگجو

وَرداد

وَردادفر ← وَ ِردَت + خْوَرِنانْهْ : افزاینده خوشبختی

وَردافر

وَردان : پهلوان ، یَل

وَردرود

وَرزاپا : حفاظت‏کننده

وَرِز : ورزیدن

پا : حفاظت

وَرزان : محافظ

وَرزاوند

وَژدَر : تقدیم

وَستین

وَ لکین

وَ ناره

وَن : پیروزی (انگلیسی To win -  آلمانی Gewinnen)

وَ نداد ← وَهْمَـئِداتَ : بستایش داده شده

وَ نداد مِهر : دارای مهر

وَ ندار : پیروزمند

وندارمَن ← وَ نـْدَرِ

مَـیْـنِشْ : دارای منش پیروزی

وَ نداسپ : دارای اسب‏های پیروزمند

وَ ندافَر ← وندا + خوَرِ نَ : دارای فرّ و شکوه . این لقب وَیو-  ایزد هوا - می‏باشد .

وَ نداوَ ند

وَ ندرود

وَ ندِسپان

وَ ندفَرّ : باشکوه

وَ ندگر : پیروزگر

ویدام : دارنده ، نظم‏دهنده

ویدامنش : دارای منش دوستی

ویدَر ← وَیدَرنا

ویدسپان ← ویندَت + اِسْپن : دارنده راحتی و خوشی

ویدسْرُوْ ← ویدی + ْسر َو َنْ : جویای شهرت ، نامجو .

ویدِشت ← وَ ئِدشتَ : بهترین داننده

وَ ئِد َ : دانستن (آلمانی Wissen ، انگلیسی To wit سوئدیVeta)

ویدخیم : دارای خوی معقول

ویدبَر

ویدفَرداد

ویدَ گو

ویراسپ : دارای اسب‏های جنگی

ویراف ← ارتای + ویراپ : دارای ادراک قوی

ویرَ : فهم و ادراک

ارتای : قوی ، نیرومند

ویرَفشان

ویرویه

ویژارش : دارای نیزه‏های سفید

هُرمُزد

هُرمزیار

هَرواس

هُژیر : باشکوه

هَشتاروَ ند : دارای هشت اسپ دونده

هُماسپ : دارای اسپ‏های تند مانند هُما

هُمافَرّ

هَماوَ ند ← َامَو َند : نیرومند

هُمایون ← هُما + گون : شاهانه ، بزرگوار

هَمداد

هَمدان ُگشسپ

هَمساز

هَمِسْـتَرْ ← هم + مَـئِـسْـتَر ← هم + مَـئِدْ : بَرافکن

هَمْوَرد : هم + وَرِ تَ : دارای دفاع خوب

هَـنْگرْ : خواننده ، خنیاگر (انگلیسی Singer ، آلمانی Sänger)

هَواسپ : دارای اسب‏های برانگیخته

هُوبَخت : خوشبخت

هو : خوب

هُوزه : دارای کمان‏هایی با زِه‏های خوب

جیاکا : زه

هُوزین : دارای اسلحه خوب

هُوشان

هُوشائین

هُوشبام : روشنایی صبح

هُوشکیا

هُوشْمَرْ

هُوشَنگ ← هاُ و + شیانها : سازنده مسکن‏های خوب

شی : سُکنا داشتن ، باشیدن ، واژه آشیانه از همین

ریشه شی می‏باشد .

هُوشَهر : فرمان‏روایی خوب

هُـوُشیاد ← هو + شیاُ وذَ نَ : خوب کردار

شیاوُذَ نَ ← شیاو ← َشوْ : حرکت کردن ، کار کردن

هُوفَر

هوفره

هوفرهاد

 

ی

یازان : بالیده ، بزرگ

یابند

یادگار

یاوَر : یاری‏کننده

یُختاسپ : دارای اسپ‏های ارابه

یُخت  جُفت

یُختا : بستن

یُختاوَر : دارای جوشن بسته

یَزدآذری

یزدان‏بُخت

یزدان بُژ

یزدان پَرور

یزدان‏پناه

یزدان‏داد

یزدان دَ شا . - دشا  دَخش : آموزش و تعلیم

یزدان‏شاه

یزدان گزین

اِخشین : قوچی که دارای بال‏های کبودرنگ است .

آذران

آذربُد

آذر بُرزین

آذربُخت : رهایی یافته ، وارسته به واسطه آذر .

بُخت : رهایی یافتن

آذرتوس

آذرتَهْمْ . –  تهم : نیرومند و دلیر

آذرزَ ند

آذرسام

آذرفَر

آذرگُشَسْپْ

آذرگُشناسپ

آذرمهان

آذرمهر

اَرآسپ

اَرْ بُـپال : دارای کُرّه‏های سفید . –  اَربو : سفید (لاتینیalbus)                           پال : کرّه (فرانسهPoulain ، آلمانی Füllen) .

اَردامَن ← ارته + ماینیو

اَرْدَوَرْزْ ← ارته + وَردیا : پاکی ورز

َارداوند : دارنده پاکی

اَرْدَ بُد

اَرْدَخوش

اَرْدَداد

اَرْدُشتا : پاک و مقدس . – اُشتا : مقدس .

اَردَشهر

اَرْدَر –  الدَر : بزرگ‏تر ، مُسن‏تَر (آلمانیAlter ، انگلیسی Older)

اَرْدَسور : پاک و نیرومند . –  سور ← سورا : پُرزور

اَرْدَشیر ← ارته + خشاثرا : پادشاه و فرماندار پاک و راست

ارته : راست و پاک      خشاثرا : شاهی ، فرمانروائی

اَرْدَشیس ← ارته + خَش یَس

اَردَمان

اَرْدُواد

اَرْدَواز

اَرْدَوان

اَرِش : مردانه

اَرْشاد ← اَرِش

اَرْشازَ نْدْ ← اَیرِشتا + زَئینه : دارای آدم‏های سالم و آسیب‏ندیده

اَرشاسپ : دارای اسب‏های نر . – اَرشیا : نر ، مرد .

اَرشاک

اَرشام

اَرْشان ← اَرِش

اَرْشاوند

اَرَشْتاد : فروهر راستی

اَرْشْتازَند ← اَیْریشته + زَئینه : دارای مردان سالم و آسیب ‏ندیده .

اَرْسیا : مردانه

اَرْشیز

اَرْغُش

اَرکای : پادشاه

اَرْگَمْ

اُرْواد : نیرومند

اُرْواز : مهربان و خوش‏روی

آریاماز

آریامَرد

آریامَن

آریامنش

آریاوا ← ایریا + َاوَ : یاری‏کننده آریاها

آریاوند

آزار

آزادان

آزادبخت

آزادبه

آزادمَرْد

آزان : رَهنما

آزبُش ← آذیا + آبوشنه : رهایی از آسیب و آزار

آذیا : آزار

آزرمگان

آژیر : فعال ، کاری

آساد

اَسادین

اَشاورز

اَشاوَرْزَن

اَشپوریا : نخست در راستی .

پوریا : نخست (لاتینیPrior)

اَشْتا : دوست (با واژه آشتی مقایسه کنید).

اَشْتَـبُخت .- َ اشته : فرستاده ، فرسته

بُخت : رها ، رَسته

اَشْخین

اَشَسْـتا : ستاینده با نماز َاشَه

اَشْک

آشکار

اَشکان

اِشْکَـنْدْ

اَغْراد : کسی که ارابه‏اش پیش می‏رود .

اَغره : آغاز ، پیش ، سَرْ (یونانی Arch مثلاً در واژهArchange)

اَغْرَه : این نام اصلی کورش بوده است

اَغْره داد

اَغْریا : نخستین ، بالاترین

اَ نْدَریمان

اَ نْدَمان

اَندیان

اَوارُشت

اُوْرَ ند : فرّ و شکوه

اُوسان : دارنده سرچشمه‏های بسیار

اوسا : چشمه

اوشانَرْ ← َاوشا + َنرَ : نماینده خردمندی

ُاشی : خردمندی

اوشْبام ← ُاسی + نماْنهْ : ستایندۀ کسی که سپیده‏دم را پدید می‏آورد .

آوَکان

آوَ نْدان

اَیاز : بزرگ و بالیده

اَویفَرْ : بسیار باشکوه

اَهُوستا : ستاینده با نماز َاهو

اَیابار

اَیاوَر ← اویه َ برَ : نگهدار .

بارچان

بارمان

بازیار

بازیان

بالویه : برادر تنی

بام ← بئونهه : پرتو (یونانی Faino ، انگلیسی Beam)

بامداد : ساخته شده از پرتو نور

بامشاد

باو

بُخت : َرسته ، رهایی یافته

بُخت شاهپور

بُخْـتْـیَزْدْ

بُخشا

بَراز

برآزاد

برازان

برازمان ← ِبرِزی + مَنَنْهْ : بلندمنش

برازْوَ ند

بُرزمهر

بَرزو

بُرزویه

بُرزی

بَرزیا : بلند

بُرزین

بَرْم

بَرْمَک

بُرنا ← پِرِ نَ + آیَوْ : بالغ .

پِرِ نَ : پُر .

آیَوْ : مدت ، دیرند (لاتینی Aevum ، فرانسه Âge)

بَرید

بزرگ‏مهر

بِستام

بَستاور ← بَسْتَ + وَیْری : با یراق بسته

بَغْبازو .- بَغ : خداوند

بَغ بُخش : خدا او را رهایی داده است

بَغبُد

بویه

بِهارَش ← وَ نهو + َارشیا : با مردانگی خوب

َارشیا : مَرد .            َونهو : به ، خوب

بِهاک

بِهامَد

بِهان

بِهاوند

بِهبازو

بِهبُد

بِهبُر

بِهبود

بِهپرس

بِهتَن

بِهجَر : نگاهبان خوبی

بِهداد

بِهدوست

بِهدین

بِهراد

بَهْمَن

بهمن چهر : از نژاد و تخمه بهمن

بهمنیار

ِبهنام

ِبهْنِگاهان

ِبهْنَماز

ِبهنود

ِبهنیا

ِبهوات

ِبهْوَر

ِبهْوَزد ← ُوه + وَزْ دَه : دارای دوام خوب

به یَزداد ← وَهیَز + داتَ : دارای بهترین قانون

ِبهیزدان

ِبهیم

بیاَرْشَن : دارای نیروی دو مرد .

بی : دو

َارْشَنْ : مرد

بِیآس

پادوَن ← پَیتْی + َونهه

َونهه : رخت پوشیدن

پاده

پارْسْ

پارسا

پازیان ← پا + زَینْهْ : بی‏زیان

پاکداد

پاکزاد

پاکُر

پاکروز

پاکْوَرْ

پاکویه

پایَنده

پَخْت

پراد ← َپر َ + رآتَ

رآ : عطا کردن

پرازده َ(فرَزَ دق)

پَرآ ْژاَرْس : دارای نیزه پهن

پَرموده. - بَرو + مَئوذا : پُر شادی

پَرموز

پَرویز : پیروزمند

پَرهام

پَشان

پَشَنْ : رزم و نبرد

پَشَـنْگْ

پَشوتَن

پَشین

پَکاوَج

پندار راز

پنجویه

پند خوش

پَنَمْ

پور

پورآذر - نام ابراهیم

پور به

پوردل

پیروزان

پیشداد

پیشکیا

پیشگین

پیلْسَمْ

 

ت

تارَخ

تاز

تَباک

تُخشا

تُخواره

تَراسپ : دارای اسب‏های جوان

تَرسُل

تَرکَش

تَرمیوَ ند : سه پسر

تَرواد ← َتوْرْوات َ : مخالف روح بَد

تَژاو

تَهْمْتَن : دارای تن نیرومند .

تَهْمِسپاد : دارای سپاه نیرومند .

تَهْمورَث ← تَخمو + اُروپای

تَهموس

تَهمیر

تیجاسپ : دارای اسب‏های تند و تیز

تیر

تیران : وابسته به ایزد تیر

تیراوند

تیرای

تیربازو

تیربُد

تیرَخش

تیرداد

تیرگر

تیرنام

تیرویه

تیژْ اَرش : دارای نیزه تیز

چ

چارآسپ

چَمرون

چَشپی

چَمراو

چوبینه

چوپینه : مُرغ هُما .

چِهربُرزین

چِهرتَهم

چهرفَر

چهرگشناسپ

چهرویه

چِیِپور

خ

خازَرْوان

خاش

خاوند

خدابخش

خوردادبه

خورزادان

خورزویه

خوزان : پادشاه شوش

خوزین : اهل شوش

خوشان

خوشروز

خوشکیا

خوشنام

خوشیاب

د

داد

داداک

داد بُرز

دادبُرزین

دادبویه

دادبه

دادبهی

داریابه ← دآ َریَ + وَ نهو + شَیَ : دارنده خوبی . اضافه شَی َ  دارندگی را می‏رساند .

داشتیان ← دآشت َ + یا َنیْ : مشمول التفات خداوند .

داشت َ : داشتن

یانَ : التفات

دال : عقاب

داماسپ : دارای اسب‏های اهلی

دانوش

داوَر

داوَرْدان : شناسنده داور

دبیش

دَخْوَر : سزاوار بهترین چیزها

دَرْش : دلیر . (انگلیسی To dare)

دَرْشین ← ْدْرْشینیکا : کسی که دلیرانه نبرد می‏کند .

دَرْشنیک

دَرْوَ ند

دَریان : دَریا  َ نوَرد

دَستان

راد

را بُد : فرمانده ارابه‏های جنگی (آلمانی Rad)

رادمان : رادمنش

رادویه

راسون

راسین

رام

رام بُرزین

رامِشت : بسیار رام و خوشحال

رامی

رامیار : دوست ایزد رام

رامین

راوِشت ← َا ِئثریا : دانش‏آموز

راوَ ند

رَجان : آرایش . (درزبان‏های شمال اروپا Regin)

رَد

رَدان

رُداسپ : دارای اسب‏های سرخ . رُد : سُرخ (آلمانی Rot ، انگلیسی Redd)

رِیْوشاد

روئین

رَهام

رِیوْ شار : ریوشاران

رِیوْ نیز : سرنگون کننده خیانت

ریو : خیانت

نیز : پایین ، نگون

ز

زادان

زادان‏فَرّ

زادان فرُّخ

زادتخت

زادشَمْ

زادفرّخ

زادمهر

زادویه

زارویه

زال

زندآزرم : دارای احترام

زَندْ بُد ← زَنتو + پَـیْـتی : رئیس و سرِقبیله

زنده بُد : دارای روح زنده

زنده رَزم

زَ نگویه

زَواره : پهلوان ، یل

زَواگر : دُعاگو

زوا : دُعا

زَوان : خواننده نام خدا

زُوش : نیرومند ، خشمگین

زَویم : نیرومند و توانا

زَهان

زُهیر

زینابی : فرمانده و سرِ اسلحه‏داران .

زیناو

زیناوَر

زیناوَ ند : فرمانده اسلحه‏داران

زینبُد

سِپند ← سپنتا : فرخُنده

سِپنداد

سِپندارمَد ← سپنتا + آرمایتی : فروهر خردمندی

سِپنسار

سِپهر

سِپهْرَد ← سکآَ رَ یتْ + َرَذ : چرخاننده ارابه جنگی . –

سکارِنَ : گِرد (یونانی Sphaira) . َرَذ : چرخ ، ارابه (آلمانیRad)

سِپهْرْداد ← سْپِثْرَ + داتَ

سِپهْرَمْ : رماننده سپاه‏ها

سِپـیـتام

سِپـیـتویه

سِپیدمَن : دارای منش پاک

سِپیدور ← سپیتی + ُاوْرَ : دارای برّه‏های سپید

سِپـیـناسپ : دارای اسپ های سفید

سِپـینود ← سپَنا + وَیْـتی : مقدّس

سِتیـپای : نیرومند و پایدار (آلمانی Steif).

سِتیوَ ند : دارای خدمتکاران

سُخرا

سَمکَنان

سناویز

سُنباد

سَنباز

سَنَـتروک

سَنْجان

سود

سور

سورَن : پهلوان .

سورا : نیرومند (زور)

سور یَزْدْ : در حفاظت نیروی خداوند

سوفَرای

سُهراب ← سُخرا : دارای درخشندگی سُرخ

سُهرویه

سَهْمْ

سیامَک

سیاوَرشان : َمرد دارای موهای سیاه

وَرش : مَرد

شاهپور

شاهرُخ

شاهرُوی

شاهرویه

شاهَنده

شاه‏وَر

شاهویه

شاهین

شایان

شِتابان

شَرْزه : نیرومند و سهمناک

شَکْنان

شَکیب

شَـنْـبُدْ

شَـنْجاسپ ← هائچَتْ + َاسپا .

هائچَت : پشنجیدن : پاشیدن

شَهبال

شَهباز

شیرای

شیردل

شیرزاد

شیرزیل

شیر ُگشناسپ

شیر مَزان : دارای تیره پشت شیر مانند

شیروان

شیرویه

شیسـبان

شیغاد

شیواسپ

ف

فَراد ← ْفرادَ : پیشرفت‏دهنده .

فَرادَخْش ← فرا + دَخشتی : دارای هنرمندی بسیار .

فَراراد

فَراراز

فَرارُس ← ْفرَو ُ + رَ ئوسَ : روئیدگی و بالیدگی تُند

فَرازان ← فرا + چیَ : پیش‏رونده

فَرُّخان

فَرُّخ ‏بُخت

فَرُّخ‏ بُد

فَرُّخ‏ بود

فَرُّخ‏ داد

فَرُّخ‏راد

فَرُّخ‏زاد

فَرُّخ‏ لاد

فَرداد

فُرُوزین

فَریزان ← فرا + یزانتا : قابل ستایش

فریسروش

فَریناسپ : دارای اسپ‏های فراوان

فردادبه ← فراداد + وَ نهو : پیشرفت‏دهنده خوبی

فَردادفَر

فَردادنَر : پیشرفت‏دهنده مردان

فَردَخش : دارای نشان

فَردَست

فَرْوَخْش : همواره بالان و رویان

وَخْش : بالیدن (آلمانی Wachsen)

فرود

فَرْوَرْ

فروزفَر ← فراتا + فَر : روشنایی آتشین

فَروَ نداد : دهش نیک بختی

فروهِل

فرهاد

فرهنگی

فریبُرز . - فری : دوست (انگلیسی Friend ، آلمانیFreund)

َبرِزْ : بلند .

فریدون ← ثرائِـتونا

فرینام . - فری : دوست (انگلیسی Friend )

فَهران

فیروز

فیروزان

 

کامْوَر

کامْوَرزاد

کاموس

کامیاب

کامیار

کاوُس ← کاوی + ُا َسن.

کاوی : کِیْ.

ُا َسن : بااراده ، توانا

کاوه ← کاوی : شاهزاده

کَبَرْدْ

کَتماره

کَـتَوْ

کَرُخشان

کَرْسْنا

کِرِسیان ← ِکرِسآ َنی

کَرْوان

کَشمان

کلان

کَهرام : قهرمان

کَهْرْکان

کیا

کیارَزم : کاوا + رَسْمَن : دارای سپاهی از شاهزادگان

کیارَش . - َ اِ رش : مَرْد

کی‏ارمین

کیانوس

کی‏پیشین

کَـیْـتَران

کَیـْدان

کَـیْدَر

کَیدُور ← دورَیْ + کائِتَ

کائت : آرزو .

دورَیْ : دُوُر .

کَیْ راد : گوینده اصیل

کَیْ‏شِکن

کیشکین

کَیومرث ← َ گیا + َمرِ َتن .

ُگستَهْمْ ← وِی + سْـتَخْمْ : دارای تسلط بر جاهای دور

وی : دور .

ُگشْناسپ : دارای اسپ‏های جنگی

َوشتا : جنگیدن

ُگشَسْپْ

ُگشَنْ ← وَرِ شنا : مردانه ، نَر

ُگشناسپ : دارای اسپ‏های نر

ُگشناسْفَرْ

ُگشنویه

ُگشَنْ‏یام

گِشواد : گوینده سخن‏های زیبا

َگفْرنگ : گاو َرنگ

ُگلباد

َ گوْ

َ گوان : گَوَیَن : دارای گاوهای بسیار

گوتَم

گودَرز

گوماتا

ماسْـتَر : بزرگتر

ماس : بزرگ ، مَهْ . (لاتینی Mag ، Magister)

ماکان

ماکَرْد

مانبان : حفظ‏کننده خانه

مانی

مانیان

مانیدار

ماهبُد

ماه‏بُرزین

ما‏ه خُسرو

ماهِسپند َمنثرا + سپنتا : سُخنِ خجسته

ماه‏ وَ نداد : از ایزد ماه به دست آمده

ماهویه

مَرداس

مَردان

مردان‏به

مردان‏شاه

مَزرواک ← مَذْ رَ + واک َ : گوینده سخن مقدَّس

مَذْرَ کلام . واک َ : گفتن ، واژیدن (لاتینی Vox)

مَزَ نْدْ : بالنده و بزرگ‏شونده

مَزیاک ← مَذ – یاکَ : متوسط ، به اندازه

مِمْلان

مَنوچهر : از تخمه مَنوش

چِهر ← چِثرا : تخمه ، نژاد

مَنوش ← یکی از پهلوانان داستان

مَنوشان

مَنوش‏فَر

مَهداد

مِهراب : دارای فروغ خورشید

مهراس

مِهراسْپنْد : مَنثرا + سپنتا : سخن خجسته

مِهران

مهران ستاد

مهربان ← ‏مثر + آپان

مهر بُرزین

نامخواست

نامرون

نامَک

نامون

نامی

نَخْوارگان

نَخْوَرْد ← نَخ: َوِ رت: دارای سپاه .

نَدْ ← فایده ، رویندگی .

نَردا گُشَسْپ

نَرْسِگان

نَرسویه

نَرسی ← نَیریو + سَنپا : گوینده سخن‏های مردانه

نَرْوِه

نریمان

نریمَن

نَزان

نَستور

نَستوه

نیلان

نیوْ : پهلوان ، دلیر

نیوان

نیوْزَر

نیوْمان : نیوْ َمنش

و

واج : ُدعا به صدای آهسته

واد بُژ : رهایی‏یافته به توسط ایزدِ باد

وارداد . وآرَ : آرزو

وارَسته

واسْپور : Prince

والان

وامَن

وایِسپار : رهایی‏دهنده از تعقیب

وآ : تعقیب کردن ، شکار کردن

وَ تْبَرْ ← َاُ وتا + َبر : دارای فهم و ادراک .

وَتْفَرْداد ← اوَ تا + فرا + داتا : پیشرفت‏دهنده فهم و ادراک

وَخْش : رُستگی و بالیدگی (آلمانیWachsen)

وَرزداد

وَرزروز ← وَ ِرزمو + َرئوچه : روشنایی مؤثر

وَرْزْمَن

وَرْزمِهر

وَرْزْواد : مانند باد ُ پرزور و موثر

وَرَژ : قلم

وَرشان

وَرشاو . – وَ ِرش َ : نهال و درخت

ورشاوَ ند

وَرْشَنْ : مردانه ، َنر

وَرشنای

وَرشیب ← ُاورْه شاسپا : دارای اسب‏های سرخ و آتشین . نام دگر  مهراست .

وَره

وَرَهْـران← وَ ِرذر َ + غنا : پیروزمند .

وَ ِرذر : دفاع                غنا ← َ گن : زدن

وَژاسپ : دارای اسب‏های کِشَنده .

وَزَه : وزیدن ، کشیدن ( آلمانی Wagen - bewegen)

وَ ندویه

وَ ندهُرمُز : پیروزی از خدا

وَ نْفَر ← وَ نَت + خْوَرِئن ْ : به دست آورنده خوشبختی

وَ نَـنْدْ

وَ نیتَر : پیروزمند

وَهریز : دارای فراوانی خوب

وَهوک

وِیاتَن

وِیام ← وی + یاتَ  ← وی + یام : دارای بهره زیاد

یَم : داشتن ، دریافتن

وِیارَزد

ویاسْپر ← َوَیس + پارَ : بدور رانندۀ گناه

وَیه : راندن

پارَ : گناه

وِیاستار← وی + سْـترَوْ : مخالف گناه

سْـتَرْ : گناه

ویدافر

ویداَ گو

ویژاسپ

ویسْرُوْ : مشهور ، معروف

ویسه

ویکاوه

ویناسپ

ویوارَش

ویُوبُخت : رهایی یافته به توسط ایزد باد

ه

هالاسپ ← هَرِ ذآسپَ : دارای اسب‏های سرکش

هَرِ ذَ : هاله ، سرکش

هامُرز

هاوِش : عالم و دانا

هَباسب : دارای اسپ‏های اصیل

هَبآ : اصل (آلمانی Sippe)

هخامـَنش : دارای منش دوستی

هراسپ هَردار ← هَرِ َترْ : نگهدار ، پاسدار

هَرْ : نگهدار بودن ، حراست کردن

هرمُزان

هُـوپاد : دارای حفاظت خوب

هُوپند

هُوتاسپ : دارای اسب‏های برانگیخته

هُوتَـک : تند و چالاک (تک: حرکت ، ُدوْ – یونانی Tak ، فرانسهAttaquee)

هُوتَن : خوش َتن

هُوتَهم : دارای نیروی خوب

هُوخیم : دارای خوی خوب

هُوداد

هُودار

هُودین

هُوراد

هُوراسپ

هُورپاس : نیایش‏کننده خدا

هُورَد : دارای ارابه‏های جنگی

خوب (آلمانی Rad)

هُورداد : خداداد

هُوروز : خوش‏روز

هوگاسپ ← هو + َو َسَپ

هُوَگوْ

هُومَرْغ : دارای مَرغ‏های زیبا

هُومان

هُومَن : دارای منش خوب

هُومین

هُووَخش : دارای بالیدگی خوب (آلمانی Wachsen)

هُووَر : دارای ایمان خوب (ور، باور)

هُووَران : دارای ایمان خوب

هُووَرْز : خوش‏کار

هُووَرشا : مرد خوب

ورشا : مرد

هویَزد : قابل ستایش بسیار

هیتاسپ : دارای اسپ‏های ارابه

هیت : هیختن ، کشیدن

هیراد : سالم و تازه

هیربُد

هیواسپ

یزدان تاک

یزدراد

یزدگرد

یزدویه

یزدیار

یزدین

یُشت ← پاک و عادل (لاتینی Justus)

یَشتَر : دُعا کننده

یَـز : دُعاکردن ، یَشتن

یگانه

یلان

یوسرده ← اَئِو ُ

سَرِ دْ : یک‏جور ، یک قِسمْ

یو : یک

سَردِه : قِسم ، جور (فرانسه Sorte) .

 

 

 

 

نام‏‏های دختر

 

 

آبان‏دُخت

اَبَردُخت

اَبَرَک

آتشه .Atossa

اَختر

آذر

آذر افروز

آذربُخت : رهاده به توسط آذر

آذرچهر : از تُخمه آتش

آذرداد ← آ َترِداتَ

آذردُخت

آذرفروز

آذرَک

آذرماه

آذرنُوش

آذروَن ← آَ َترِ + وَنهو : دوستار آذر

آذری

آذرین

اَرْ نواز ← َا ِرنَ – وَچ : خوانندۀ به میدان نبرد

َا ِرنَ : نبرد

وچ : گفتن ، واژیدن

اَرُوشا : سفید

ارُویان ← َا ُوروا

یانا : دارای خوشبختی

آریا

آریارام ← آریا + رامنا : آرامش دهنده به آریایی‏ها

آریاک

آریامهر

آریانا : آریایی

آریاو ← آریا + َاوَ : یاری‏دهنده به آریایی‏ها

آریاوَن : دوستار آریاییها

آزادچهر

آزادْ دُخت

آزادروی

آزادسَرْوْ

 

اَشی : پاک

اَفده : قابل و آماده

اَفرازی

اَفرآسه ← َا + فْر َ + سه : به مراد خود رسیده

آفَری : دوست داشتنی

آفرید

آفرین

اَفسر

اَفشین

اَلاله

آلوگون

اَمْبَر

اَ نْزاز

اَنوشه : زیان‏ناپذیر ، جاویدان

آوای

آوه ← اوهیا : یاری‏دهنده

اَهرآ ← پاک

اَهْوا

بُخت‏رَشه

بَرازدُخت

بَرازَک : درخشان

برازه

بُرزآفرید

بُرزْماه . بُرز : بلند

بَرسین : دارای موهای شکنج‏دار

وَ ِرَسئینَ : شکنج و پیچ

بَری

بُلور

بنفشه

بوتا : کامل شده (از فعل بودن)

بودمان : پُرماه

بوده : دانا

بودرا : باتوجّه

بوران

بورزا : دارای مادیان‏های بور

بِهاذر

پَرته

پَرَسْـتُو

پُرشاد

پَروانه

پَرْوَرْ

پَرْوَن

پَرْوِه : خداترس

َپروَ ند

پَروین

پریچهر

پریچهره

پریدخت

پریزاد

پریشاد

پوده

پوران‏دخت

پورکَر

پیاهَر

توره : توانا

تَهْمَک

تَهمیج

تَهمین

تَهمینه

تیرا

ج

جانان

جانفروز

جاودانه

جَریره

جهان‏آرا

چ

چهاربُخت : رهاده به واسطه چهار ایزد

چهربهشت : بهترین چهر

چهرزاد ← چِثْرَم + آرآتا : دارای چهره آزاده و نجیب

چهرمینو : از نژاد آسمانی

خ

خوشافرید

خوشزاد

خوشَک

خوشنواز

د

دادُخت

دادی

دادیَرک  دآت  َایْرَک : مراقب قانون

َایْریک  َایْر : آریایی

دارجان

داریا

دامینه

دانویه

داهه (Dace?)

دُختانشاه

دُخت‏زنان

دُخت‏نوش

دربَر

دودای

دوستَکْ

دهاذر : ازسرزمین آذر

دنیازاد

دینَکْ

ر

رازمهر

رام ‏بِهشت

رامِش

رامِش آرام

رَخشان

رَدانوش

رُدْگون : گُل‏گون

رُد : گُلِ سُرخ (فرانسه Rose ، یونانی Rodon)

رَسا

رُستا

رَسته

رَشیا : ا ِرِشیا : راست و درست

زَرْوان دخت : زروان : زمان

زَرْوَر

زَری

زَریان

زَریژی

زَرّین

زَرّین کاش : زرین سینه

زُوشَکْ

زُوشه

زَوَن : آواز

زیانَکْ

زیوَر

س

ساسن

ساسَن‏آذر

سامِه

سامی

سانْوا

سُـنْـبُل

سَنواز ← سَوَنها + وَچ : گوینده

سُخن‏های سودمند

سَوَ نْها : سودمند

وَچ : سخن گفتن ، واژیدن

سُنویه : خوشنودکننده

سودابه : سوتا + وَ نْهو : بخشنده سود خوب

سورا

سورَک

سوری

سوسَن

سوسَنَک

سول

سونا : دعا کننده ، ستاینده

سَهْوَر

سَهی

سیامی

سیبَکْ

شادی

شادی‏وَر

شادی‏وَرز

شامیران

شاه‏آفرید

شاهان دُخت

شاهرود : نوازنده ساز از برای شاه

شاهنواز

شایا

شایسته

شِتاوه

شَرْوین

شَفت

شَفتاره

شُکوفه

شِمشاد

شَمَنْدُخت

شَـنْـبَلید : گل خوش‏بویی است

شیفته

شیوا

غ

غُنچه

ف

فانَکْ

فراتاگون : آتش‏رنگ

فراچهر

فراده

فرازه

فرانَک : کامل (فارسی پُر – لاتینی Plena)

فرانی : کمال

فرانیا : دارای کمال

فراوَک : گفتار باشکوه

وَک : گفتن ، واژیدن

فراوکان ← هو + فرا + وچ : خوشگو

فرآوه : تند و چالاک (در زبان‏های شمال اروپا Frar تند و چالاک)

فَرْهانوش : فروغ جاوید

فَرّه

فرِّه بُخت : رهاده به توسط فَرّ ایزدی

فَری : عالی

فَریا : دوست (انگلیسی Friend ، آلمانی Freund)

فَریاک : فراوَک

فَریان : خستوکننده (آلمانی Befriedigen)

فَریانک

فَریانه : خشنودکننده

فَریانی

فَریسروش

فَریماه

فریناز ← فرینان‏ه : َکمال

فرینام

فرینای : کمال

فیدوم

ک

کاته : محبوب                 کا : آرزو داشتن

گلتاج

گلچهر

گلخان

گلدُخت

گل‏دختر

ُگلرُخ

ُگلرَخش

ُگلرَنگ

ُگلریز

ُگلشاد

ُگلشان

ُگلشَن‏آرای

گل‏شهر

ُگلفَر

ُگلَکَ

گل‏گون

گلناز

گوهر

ماهَر ← مَنْثرا ← سپَنتا : سخن مُقدس و فرخنده

ماهسار

ماهسْپند

ماهروی

ماهْشاد

ماه‏فَر

ماهک

ماه‏ماد : دانا به توسط ایزدماه

ماهَنگ

ماه‏وَش

ماهیار

مَرْمَرْ

مُرْوْ

مُرْوارید

مَرْوَک

مُژَک

مُشْکان

مُشک‏ناز

مِهرآزاد

مِهران‏دخت

مِهران‏گُل

مِهران‏گیر

مِهربانو

مِهربهشت

مِهرجان

مِهرشید

مِهرک

مهرگاتا : گاتا آواز ستایش

مِهرنگار

مِهرنوش

مِهروا : دوستِ میثرا ایزد مهر

مِهرواژ ← مَنْثرا + وآکا : گوینده سخن مقدس

مَنْـثرا : سخن مقدس

واک : گفتن ، واژیدن

مِهْرْوَش

مَهروی

نازک

نازنین

نازنینک

نازیاب

نازینک

ناهید ← اَن + آهیتا : بی‏آهو ، بی عیب

آهیتا : آهو ، عیب ، لکّه

ناهید ایزد آب‏ها است .

نَرگِس

نَستَرَن

نَسرین

نسرین‏نوش

نَسْم

نَشاک

نگار

نمازبه

نموبه . نمو : ستایش

نوا

نیکدُخت

نیکرو

نیکو

نیلوفر

نیوان‏دُخت

نیوَر : کائِنات

نیوَک

و

وَرْیَکْ

وَرْدَک

وَرْدگیس : دارای موهای گل‏گون

وَرد ← رُد : گل سُرخ (فرانسه Rose)

وَردَن دُخت

وَردَ نَک

وَردنوش

وَرزْدُخت

وَرْزَک

وَرْشْ : یک جور کبوتر کوچکی است .

ویسْمِهر ← ویثا + میثرا : همه مهر

ویشاد ← وی + شاتا : برگزیده

شاَ ← کیْ : چیدن ، گزیدن

ویفَر

وَ یُو ← وَدوت : عروس (انگلیسی Wife ، آلمانی Weib)

ه

هَرانوش

هَرمُزدخت

هَرْوَک

هشای

هُمای ← هو + مایآ : خوش‏بَخت

مایا : بَخت ، شادی

هُمایک

هَمْـبَرْبِه ← هَمْـبَرِتَر + وَ نْهو : گردآورنده خوبی

هَمدَم

هَمِستی← هَمْ –  مَـئِدْ : غالب

هُوبان

هُوتاس

ی

یار

یازا

یاسمین

یاکَند : یاقوت

یامَکْ

یَزدان‏دُخت

یَزدین‏دُخت

یِکتا

یوبه : میل و آرزو

یوسَک : اُمید

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library زن ایرانی سبد به سر و هیزم به سر ( تابلو

insert_link

local_library باغ پیازهای ایرانی

insert_link

local_library نام های ایرانی - اسم دختر - حرف آ - 4

insert_link

local_library نام های ایرانی - اسم دختر - حرف آ - 3