لب هر در

لب هر در

به روي كوچه ها آهسته وا مي شد

و از دهليز قلب خانه ها با خوف

سراپا واژه انسان رها مي شد

 

هزاران سايه كمرنگ

- در يك كوچه با هم آشنا مي شد

طنين مي شد

 

- صدا مي شد

صداي بي صدايي بود و

- فرمان اهورايي

...

***

...

بپا خيزيد !

كف دستانتان را قبضه شمشير مي بايد

كماندارانتان را دركمانها تير مي بايد

 

شما را اين زمان بايد

دلي آگاه

همه با همدگر همراه

نترسيدن ز جان خويش

روان گشتن به رزم دشمن بد كيش

نهادن رو به سوي اين دژ ديوان جان آزار

شكستن شيشه نيرنگ

بريدن رشته تزوير

دريدن پرده  پندار

 

اگر مردانه روي آريد و برداريد

- از روي زمين از دشمنان آثار

شود بي شك

تن و جانتان ز بند بند گي آزاد

- دلها شاد

 

تن از سستي رها سازيد

روانها را به مهر اورمزدا آشنا سازيد

از آن ماست پيروزي

...

***

...

خداي عهد وپيمان ميترا،

- پشت و پناهم باش !

بر اين عهد و بر اين ميثاق

گواهي باش

در اين تاريك پر خوف و خطر

- خورشيد را هم باش !

خداي عهد و پيمان، ميترا،

- دير است، اما زود

مگر سازيم بنياد ستم نابود

 

به نيروي خرد از جاي برخيزيم

و با ديو ستم آن سان در آويزيم

- و بستيزيم

كه تا از بن

بناي آژدهاكي را بر اندازيم

به دست دوستان از پيكر دشمن

- سر اندازيم

و طرحي نو در اندازيم

...

***

...

در آن شب از دل و از جان

به فرمان سپهسالار كاوه مردم ايران

ز دل راندند

نفاق و بندگي و خسته جاني را

و بنشاندند

صفا و صلح و عيش و شادماني را

نوازش داد باد صبحدم بر قله البرز

درفش كاوياني را

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش یوگا - واقعیتی عمیق در عملكرد هیپن

insert_link

local_library آموزش یوگا - واقعیتی عمیق در عملكرد هیپن

insert_link

local_library آموزش یوگا - مبحثی در شناخت تمرکز و تربی

insert_link

local_library قانون کارما (از هر دست بدهی از همان دست