فرهنگ اصطلاحات عامیانه ایرانی - پ و ت

پا درآوردن ـ از: كشتن, سخت مانده و از كار افتادن.

پا افتادن ـ از: سخت درمانده و خسته شدن. مردن. به زمين افتادن.

پاي كسي افتادن ـ به (دست) و: با عجز و التماس تقاضا كردن.

پا نگه داشتن: تأمل كردن, صبر كردن.

پاورچين پاورچين راه رفتن: آرام و بي صدا راه رفتن.

پاي كسي راه نگرفتن: تمايل يا جرئت كاري را نداشتن.

پاي خود بند بودن / شدن ـ روي: به خود متكي بودن, بي اتكا به اين و آن زندگي كردن.

پاپاسي: مبلغ ناچيز مانند غاز و دينار, پشيز.

پاپوش درست كردن / دوختن ـ براي كسي: او را به زحمت و زيان و خسارتي دچار كردن, براي او مانع ايجاد كردن.

پا تختي: مهماني روز بعد از عروسي.

پاشنه كفش را وركشيدن: آماده انجام دادن كاري شدن.

پاك: به كلي, يك سره, يكباره.

پت و پهن: داراي پهاني بيش از حد, خارج از تناسب و بي قواره.

پته كسي را روي آب ريختن: راز كسي را فاش كردن, كسي را رسوا كردن.

پچ پچ كردن: در گوشي حرف زدن, نجوا كردن.

پخ: صدايي كه براي ترساندن ناگهاني كسي در مي آورند.

پخمه: بي عرضه, ترسو, خجالتي.

پرت كردن: چيزي را به ضرب و يا قوت افكندن, دور انداختن.

پرت و پلا گفتن: حرف هاي چرند و بي ربط زدن, مزخرف گفتن.

پر: دامن و كناره هر چيز.

پر درآوردن: در غايت خوشي و سبك بالي و بي خيالي بودن.

پرده بيرون آمدن ـ از: آشكار شدن.

پرسان پرسان: با پرسيدن از كسان بسيار جايي را پيدا كردن.

پرس و جو كردن: پرسيدن, خبر گرفتن.

پرسه زدن: تفرج كردن, تفريح كردن.

پر و پخش: پراكنده.

پستو: صندوقخانه و فضاي كوچك در عقب اتاق يا ساختمان.

پس زدن: دور كردن, كنار زدن.

پشت اندر پشت: پشت به پشت.

پشت به پشت: نسل بعد از نسل.

پشت چشم نازك كردن: ناز و افاده كردن و كبر و غرور داشتن.

پف كردن: ورم كردن بر اثر بيماري يا زياد خوابيدن.

پق: اسم صوت براي خنده ناگهاني.

پكر شدن: حالت گيجي پيدا كردن, كسل و عصباني شدن.

پك زدن: يك نفس فرو بردن و بيرون دادن دود سيگار و نظاير آن.

پك و پوز: کسي که سر و وضع خوبي داشته باشد. 

پلاس بودن: جايي را پاتوق خود قرار دادن, در جايي مدت متمادي ماندن.

پلكيدن: افتان و خيزان يا با ضعف و سستي رفتن, آهسته و آرام رفتن, ول گشتن, بي مقصود زندگي كردن.

پوز: دهان, پيرامون دهان چهارپايان.

پوزه: پوز

پوف كردن: دميدن به منظور خنك كردن غذا يا چاي يا خاموش كردن شعله كبريت و نظاير آن.

پول سياه: پولي كه از نيكل و مس سكه زنند, پول خرد.

پولك: فلس, زينت هاي دايره اي شكل و پر زرق و برقي كه زنان با آن جامه را تزيين مي كنند.

پول و پله: پول, وجه نقد. 

پي: دنبال, عقب, پشت.

پيش دستي كردن: سبقت گرفتن از ديگري در انجام كار.

پيشكش كردن: تقديم كردن كوچكتر به بزرگتر هديه اي را.

پيشگاه: صحن سراي و خانه, فضاي جلو عمارت.

پيله ور: خرده فروش, دوره گرد؛ كسي كه دارو و اجناس عطاري و سوزن و ابريشم و مهره و مانند آن به خانه ها گرداند و فروشد.

 

تاراق و توروق: صدايي كه از به هم خوردن دو چيز ايجاد شود و باعث ناراحتي گردد.

تار و مار: پراكنده, پريشان, متفرق.

تازگي ها: اخيراً, به تازگي, جديداً.

تازه: پس از اين همه, اكنون, حالا.

تازه وارد: كسي كه تازه ورود كرده باشد و به تازگي آمده باشد.

تاق و توق: صداي به هم خوردن دو چيز به هم.

تپل مپل: چاق و فربه, معمولاً به بچه هاي فربه و سالم گفته مي شود.

تپيدن: بي قراري كردن.

تخت: راحت, آسوده.

تخم چشم: مردمك چشم, سياهي چشم.

تخم و تركه: نسل و اولاد (تحقير آميز).

تدبير كردن: چاره جويي كردن, پايان كاري را نگريستن.

ترتيب دادن: مرتب كردن, هر چيزي را در جاي و مقام خود نهادن و نظم دادن.

ترتيب كاري را دادن: مقدمات انجام آن را فراهم كردن.

تردستي: شعبده يا قسمتي از آن, چشم بندي. جلدي, چابكي.

ترس زبان كسي بند آمدن ـ از: از ترس توان حرف زدن را از دست دادن.

ترس بر ـ داشتن: به ترس دچار شدن.

ترس به دل كسي افتادن: از چيزي ترسيدن.

ترس توي دل كسي افتادن: ترسيدن, نگران و مضطرب شدن.

ترش كردن: عصباني شدن.

ترشيده: دختري كه در خانه مانده و سن و سالش بالا رفته و كسي او را به زني نگرفته است.

تركه: شاخه بلند و باريك و نرم.

تركيدن: شكاف برداشتن.

ترگل ورگل: زيبا و آراسته.

ترگل ورگل كردن: تميز كردن, زيبا و آراسته كردن.

تر و تازه: تميز, شاداب.

تر و خشك كردن: كودك يا بيماري را پرستاري كردن.

تر و فرز: چابك.

تشر: پرخاش, عتاب, سرزنش توأم با خشم و فرياد.

تصديق كردن: به درستي چيزي اقرار كردن.

تعريف كردن: بيان كردن, شرح دادن.

تقدير: سونوشت, قسمت, فرمان خدا.

تقلا كردن: براي انجام كاري تلاش و كوشش بسيار كردن.

تك پا: زماني كوتاه.

تكليف خود ـ را روشن كردن: وضع خود را مشخص كردن, موقعيت خود را معلوم كردن.

تك و تا: جوش و خروش.

تك و تا نينداختن ـ خود را از: به شكست و خطاي خود اعتراف نكردن, آخرين كوشش خود را به كار گرفتن, از رو نرفتن.

تك و تنها: تنها, يكه و تنها.

تلافي كردن: جبران كردن.

تله: دام.

تله افتادن ـ به: گير افتادن, به دام افتادن.

تلف شدن: از بين رفتن.

تلنگ ـ در رفتن: باد صدا دار خارج كردن, صداي مشكوك درآوردن.

تمام و كمال: كامل, به تمامي.

تنابنده: انسان, آدم, تنها بنده.

تنبان: زير جامه, ازار.

تن دادن: قبول كردن, پذيرفتن.

تندخو: بد خلق, خشمگين.

تندي: به سرعت, بلافاصله.

تنگ: نزديك, هنگامه.

تنگ آمدن ـ به: به ستوه آمدن, ملول گشتن, درمانده شدن, خسته شدن.

تن و توش: تاب و توان, اندام و هيكل.

تنوره كشيدن: در حال چرخيدن به هوا پريدن, عملي است كه در قصه هاي عاميانه به ديوها نسبت داده مي شود.

توبره: كيسه اي كه مسافران و شكارچيان لوازم كار و توشه خود را در آن گذارند.

توپ و تشر: تهديد و عتاب.

توپ و تشر زدن: سخنان درشت و سخت به كسي گفتن.

توپ و تله: داد و فرياد, عتاب, هارت و پورت.

توپيدن: سرزنش كردن با تندي.

ته: قعر, زير.

ته كشيدن: تمام شدن, به پايان آمدن, سپري شدن.

ته مانده: آنچه پس از خوردن باقي بماند.

ته و تو: كنه كار و حقيقت امري.

ته و توي چيزي يا قضيه اي با خبر شدن / سر درآوردن ـ از: از كنه قضيه اي آگاه شدن.

ته و توي چيزي را درآوردن: از رموز آن با خبر شدن.

تير كردن: تحريك كردن و به كار واداشتن.

تير كسي به سنگ خوردن: تلاش او به نتيجه نرسيدن, موفق نشدن.

تيكه تيكه: تكه تكه, پاره پاره.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت چهارم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت سوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت دوم

insert_link

local_library آموزش فال قهوه - قسمت اول