رهايي
- توضیحات
- دسته: حمید مصدق
- بازدید: 347
بر آستانه در گردِ مرگ مي باريد
از آسمان شبزده در شب
تگرگ مي باريد
و از تمام درختان بيد
با وزش باد
برگ مي باريد
كه آن تناور تاريخ تا بهاران رفت
به جاودان پيوست
و بازوان بلندش
كه نام نامي او را هميشه با خود داشت
به جان جان پيوست
به بيكران پيوست
***
نظرات (0)