مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را

مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را

گدای کوی توام همچنین مبین ما را

هنوز سجده‌ی آدم نکرده بود ملک

که بود گرد سجود تو بر جبین ما را

گذر به تربت ما یار کمتر از همه کرد

گمان بیاری او بود بیش ازین ما را

به دستیاری ما ناید آن مسیح نفس

اگر بود ید بیضا در آستین ما را

طبیب ما که دمش پاس روح می‌دارد

چه حکمت است که می‌دارد اینچنین ما را

نگین خام عشق است گوهر دل و نیست

به غیر حرف وفا نقش آن نگین ما را

بلاگزینی ما اختیاری ما نیست

خدا نداده دل عافیت گزین ما را

گناه یک نفس آن مه به مجلس از ما دید

که بند کرد در آن زلف عنبرین ما را

ز آه ما به گمانی فتاده بود امشب

که می‌نمود پیاپی به همنشین ما را

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library هاله ی خود را پالایش کنید

insert_link

local_library خود را باور کنید!

insert_link

local_library کیک کره ای

insert_link

local_library رولت خامه ای