تنها

 افسرده ، بي پناه ، پريشانحال ــــ

افتاده ام به گوشه ي تنهائي

من يكطرف نشسته ام و غمها

ايستاده اند گرم و صف آرائي

***

در بزم گرم زندگيم، بيگاه

سنگي فتاد و ساغر من بشكست

طفلم رميد و همسر من بگريخت

دستي رسيد و رشته ما بگسست

***

عمري قرار زندگيم بودند

رفتند و هيچ صبر و قرارم نيست

خواهم ز چنگ حادثه بگريزم

ايواي من كه پاي فرارم نيست

***

كو خنده هاي كودك دلبندم؟

آن گر مخوي نغمه سرايم كو؟

آنكس كه كودكانه گه بيگاه ـــ

ميگفت قصه ها ز برايم كو؟

***

ايواي از شكنجه هاي تنهائي

كو همسرم؟ كجاست هماغوشم؟

فرزند من كجاست كه با شادي ـــ

بالا رود ز دست و سر و دوشم؟

***

خاموش مانده خانه من امشب

در آن خروش و همهمه بر پا نيست

دلبند كودكم كه دلم ميبرد ـــ
آرام جان خسته «‌ بابا » نيست

***

اي تك ستاره هاي شب تارم

اي اشكها! ز ديده فرو ريزيد

اي لحظه هاي غم زده! بنشينيد

اي ديوهاي حادثه! بر خيزيد

***

در اين شب سياه غم آلوده

من هستم و سكوت غم انگيزي

وز اين سياه چال ،نصيبم نيست ـــ

جز واي واي شوم شباويزي.