سوگند



الاهي بدلهاي افروخته

بجانهاي از عاشقي سوخته

 

بآهي كه بر جاني آتش زده

بجاني كه سوزد چو آتشكده

 

به اشكي كه در ماتمي ريخته

چو گوهر به مژگاني آويخته

 

بچشمي كه از غم در آن خواب نيست

بجاني كه يكدم در او تاب نيست

 

بلبخند تلخ تهي دستها

بفرياد از عاشقي مست ها

 

بهر كس كه سوزيست در جان او

بدردي كه مرگ است درمان او

 

بآن مادر پير دلسوخته

كه چشمش براه پسر دوخته

 

به پايي كه پوينده راه تست

بدستي كه هر شب بدرگاه تست

 

بهر نو عروسي كه ناكام، مرد

به پر بسته مرغي كه در دام، مرد

 

به پير تهي دست با آبروي

بزنهاي غمگين آشفته موي

 

به دردي كه در سينه ها خفته است

به رازي كه در سينه، ناگفته است

 

به بيمار آشفته از دردها

بانده فقر جوانمردها

 

بانعام خود سر فرازيم ده

ز ديگر كسان بي نيازيم ده

 

خدايا! بخون شهيدان تو

بآيات جانبخش قرآن تو

 

به آه سحر خيز شب آشنا

به بيمار با سوز تب آشنا

 

به آن دل كه از غصه ويرانه است

بآن زن كه آهش غريبانه است

 

بشبناله بينوايان پير

به طفل يتيمي كه ناخورده شير

 

بعشقي كه با شرم آميخته

به اشكي كه در عاشقي ريخته

 

بمردي كه شرمنده و خسته پاي

بدست تهي رو نهد بر سراي

 

به اشك جوانان پرهيزكار

كه ريزد ز بيم تو در شام تار

 

به شبهاي تلخ دل افسردگان

ببانگ عزاي جوانمردگان

 

بموئي كه از غم پريشان شده

بروئي كه در گريه پنهان شده

 

به آن واپسين دم كه هنگام مرگ

جواني خورد جرعه از جام مرگ

 

به شبناله مادري دردناك

كه دارد عزيزي در آغوش خاك

 

بآن بي پناهي كه در بيكسي

بنالد كه يكدم بدادش رسي

 

بده بخت آنم كه ياري كنم

ز غمخوارگان غمگساري كنم

 

الاهي باندوه پيغمبران

بدلهاي تابان دين پروران

 

به زندانياني كه در غربتند

بآوارگاني كه در غربتند

 

بآن دل كه در آن بجز آه نيست

بجاني كه از شادي آگاه نيست

 

به آخر دم مادري دلپريش

كه گريد بفرزند تنهاي خويش

 

به آنان كه از غصه آكنده اند

بغربت بهر سو پراكنده اند

 

به بيمار حيران مرگ انتظار

به بدرود محكوم در پاي دار

 

بطفلي كه آهيش در سينه است

و تنها كس او در آئينه است ـ

 

سيه جامه پوشد ز شام سياه

بشب شير نوشد ز پستان ماه ـ

 

بخسبد غريبانه در سوز تب

بآهنگ لالائي مرغ شب

 

بدان شام سريد كه عريان تني

شود گرم، با ياد پيراهني

 

به صبح يتيمان شب زنده دار

بشام غريبان بي غمگسار

 

ببخشا مرا دولت بندگي

كه فردا نگريم ز شرمندگي

نظرات (1)

  1. تیموری

شبهای قدر سروده شده

  پیوست ها
اجازه مشاهده پیوست را ندارید
 
هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید