قهرمان خسته



اي قهرمان خسته ميدان زندگي !

اي رهنورد خسته تن و خسته جان من !

موي سپيد گونه تو گرد راه تست

آثار خسته جاني تو در نگاه تست

در راه عمر تو كه همه پاك بود و پاك ـ

بسيار ديده ام كه نشيب و فراز بود

بسيار ديده ام كه بچشم نجيب تو ـ

درد و ملال بود و غمي جانگداز بود

اما به زندگاني پر افتخار تو ـ

نه حرف عجز بود، نه دست نياز بود.

***

دست تو پاك بود و دلت پاك و چشم، پاك

روح تو جز بشهر حقيقت سفر نكرد

جان تو جز به راه مروت گذر نكرد

مرد خدا توئي

روشندلي كه دين و شرف را بروزگار ـ

هرگز فداي يافتن سيم و زر نكرد

***

تو پاكدامني

در چهره تو نقش مسيحا نشسته است

اندهگين مباش ـ

گر روزگار، با تو گهي كجمدار بود.

زيرا نصيب تو ـ

از اين شكستها شرف و افتخار بود.

***

اي مرد پاكباز !

در راه عمر، هر كه سبكبار ميرود ـ

پا مينهد به درگه حق، رو سپيد و پاك

و آن سيم و زد طلب كه گرانبار زيسته است

دست گناه مينهدش در دهان خاك

***

اي قهرمان خسته تن و خسته جان من !

دانم تو كيستي

دانم تو چيستي

يكعمر در سراچه دلتنگ زندگي ـ

مردانه زيستي

در پيش خلق، خنده بلب داشتي ولي ـ

پنهان گريستي .

در چشم من مسيح بزرگ زمانه اي

اي مرد پاكزاد

بر جان پاك تو ـ

از من درود باد ـ

از من درود باد .

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید