سپيده

در دور دست

قويي پريده بي گاه از خواب

شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد .

 

لب هاي جويبار

لبريز موج زمزمه در بستر سپيد .

 

در هم دويده سايه و روشن .

لغزان ميان خرمن دوده

شبتاب مي فروزد در آذر سپيد .

 

همپاي رقص نازك ني زار

مرداب مي گشايد چشم تر سپيد .

 

خطي ز نور روي سياهي است :

گويي بر آبنوس درخشد زر سپيد .

 

ديوار سايه ها شده ويران .

دست نگاه در افق دور

كاخي بلند ساخته با مرمر سپيد .

*****