فصل تقسیم ... قیصر امین پور

فصل تقسیم

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها 
دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها 
با گل زم سر راه تو آذین بستیم 
داغهای دل ما ، جای چراغانیها 
حالیا دست کریم تو برای دل ما 
سرپناهی است در این بی سر و سامانیها 
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی 
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها 
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید 
فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها 
سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس 
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها 
چشم تو لایحیه ی روشن آغاز بهار 
طرح لبخند تو پایان پریشانیها