احترامن! ... شعر طنز

احترامن!

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل

امان از این مسایل که خو گرفته با من

 

نه دسته ی هزاری نه برگ صد دلاری

برای خواستگاری غریبه با طلا من

 

نه چشم دل به سویی نه آنی و نه اویی

نه دختر عمویی بدون آشنا من

 

نه باده ای به چرخشت نه سکه ای در این مشت

نه حلقه ای در انگشت نه لکه ای به دامن (!)

 

چنین شب خموشی دو چشم من به گوشی

که زنگ یک مموشی ، الو ، بله ؟ شما ؟ - « من »

 

جواب رد به من داد و فحش بد به من داد

سرم کشید فریاد : « اوا ! اوا ! اوا ! من ؟ » !

 

چه قصه ی درازی ، چه یار حیله سازی

مرا گرفته بازی ، چو دسته ی سگا من !

 

ستاره های سربی در آسمان ابری

من و هجوم گریه ، خدا بده شفا من !

 

مهدی استاد احمد

www.mehdigital.com