خاطره ! ... شعر طنز
- توضیحات
- دسته: شعر طنز
- بازدید: 742
محمدحسين شعباني
خاطره
|
نوه كوچك و بازيگوشم
گفت: من عاشق تاخت و تازم
اسب و فيل و شتر برقي كو؟
گفته بودي كه برات مي سازم
گفتمش قربون شكل ماهت
خود به از صد شتر جمازم
خنده سر داد و پريد رو گرده ام
گفت بابا حاجي طنازم
سكه اي را كه به دستم دادي
حالا بايد به كجا بندازم؟
گفتمش قافيه را باخته ام
گرچه «باني» سخن پردازم