خاطره ! ... شعر طنز


محمدحسين شعباني
خاطره

002178.jpg
 

نوه كوچك و بازيگوشم
گفت: من عاشق تاخت و تازم
اسب و فيل و شتر برقي كو؟
گفته بودي كه برات مي سازم
گفتمش قربون شكل ماهت
خود به از صد شتر جمازم
خنده سر داد و پريد رو گرده ام
گفت بابا حاجي طنازم
سكه اي را كه به دستم دادي
حالا بايد به كجا بندازم؟
گفتمش قافيه را باخته ام
 گرچه «باني» سخن پردازم