رسم زمونه ... شعر طنز

رسم زمونه

« عجب رسمیه رسم زمونه »

خونه مون عیدا پر مهمونه

می رن مهمونا از اونا فقط

آشغالِ میوه به جا می مونه !

کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟

کجا رفت اون موز ؟! خدا می دونه  !

 

جعبه خالی ِ شیرینی هنوز

گوشه ی طاقچه پیش گلدونه

عطرش پیچیده تا آشپزخونه

شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه

می رن مهمونا از اونا فقط

جعبه ی خالی به جا می مونه !

 

از بس خونه رو به هم می ریزن

آدم مثل اسب(!) تو گِل می مونه

یکی نیست بگه خداوکیلی

جای پوست پسته توی قندونه ؟!

 

قند نصفه ی عموجون هنوز

خیس و لهیده ته فنجونه

خالا خداییش قندش مهم نیست

کنار اون قند نصف دندونه !

می رن مهمونا از اونا فقط

نصفه ی دندون به جا می مونه !!

 

پسته ی خندون ، بادوم شیرین

فندوق در باز ، مال مهمونه

« پرسید زیر لب یکی با حسرت » :

که از این آجیل، به غیر از تخمه،

واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟!

مهدی استاد احمد

www.mehdigital.com