سن ايچ نامه ... شعر طنز
- توضیحات
- دسته: شعر طنز
- بازدید: 469
شهرام شكيبا
سن ايچ نامه
|
الهي به آنان كه جاهل شدند
ازين راه انسان كامل شدند
همان مردمان كله مخملي
همان مردم چاكرم داش علي
به شعبان بي مخ به طيب قسم
به داش فرمون و داش مصيب قسم
الهي به چاقوي قيصر قسم
كمك كن كه من هم به حالي رسم
كنون چاقوي تيز نايد به كار
فلك مي كند پوست را از خيار
الهي به نامردي مردمان
كزين وضع و بدبختي ام وارهان
درين كوچه خلوت پيچ پيچ
نماندست اين بنده را عشق هيچ
مرا از غم و غصه آزاد كن
خراب دل بنده آباد كن
چو دانيم پايان كار است هيچ
بيا تا بنوشيم چندي سن ايچ
سن ايچي به من ده كه حال آورد
نجابت فزايد، كمال آورد
سن ايچ خانه از شور خالي شدست
گرفتار آشفته حالي شدست
سن ايچ خانه زين پيش اين سان نبود
مبادا چنين بي صدا و سرود
سن ايچي بياور كه از من دگر
نباشد در اين جا سن ايچ نوش تر
سن ايچي به من ده كه خوشدل شوم
رخم سرخ گرديده، خوشگل شوم
سن ايچي كه قيصر از آن مست كرد
زد و دشمن خويش را پست كرد
سن ايچي كه تلخ است و شيرين بيان
كند بنده را شهره عاشقان
بياور سن ايچي و در جام ريز
درونش دو قطره يخِ پاكِ ريز
به آن كاسه ماست، نعنا بزن
خياري بياور وز آن پوست كن
سپس قطعه قطعه كن و خرد كن
كه اين است از مزه هاي كهن
به همراه كشك بادمجان و سير
بده تا روم بر فلك شيرگير
دوگالن سن ايچ دگر هم بيار
كه دلگيرم از گردش روزگار