شاعری شهردار تهران شد ... شعر طنز

مترو تاخیر كرد و شاعر ماند!

 

 

 

خواب دیدم كه سیل و توفان شد

شاعری شهردار تهران شد

 

شاعر از گربه ها نمی ترسید

شاعر احساس گربه را فهمید

 

دایه ی موش های تهران شد

شاعرك(!) مالك خیابان شد

 

چه هوایی،چه بوی گیرایی

گفت: «به به چه جوی زیبایی

 

جوی تهران ترانه خوان دارد

چه كم از جوی مولیان دارد؟!

 

جوی ها جملگی یكی بشوند

همه تقدیم رودكی بشوند»

 

«مژده ای دل كه یار می آید»

مترو از هر كنار می آید!

 

مترو مثل فرشته ظاهر شد

همه ی زندگی شاعر شد

 

از لب و زلف و خال مترو نوشت

شعر در وصف حال مترو نوشت

 

گونه مترو را مجسم كرد

وصف ابروی مترو را هم كرد

 

روی دیوار شهر با لبخند

نصف شب عكس مترو را می كند!

 

عاقبت دیر كرد و شاعر ماند

مترو تاخیر كرد و شاعر ماند

 

تا كمی رو به راه شد حالش

مترو می رفت و او به دنبالش!

 

دست و پایش كرخت و سست شد و

بی خیال مقام و پست شد و...!

 

با تمام وجود همت كرد

طفلكی تا كه بود خدمت كرد

 

تیشه در دست پله برقی ساخت

مثل فرهاد زندگی را باخت

 

شعرهای روان و ساده نوشت

برپل عابر پیاده نوشت:

 

«خط نوشتم كه خر كند خنده»

یادگاری برای آینده!

 

نسیم عرب امیری

به نقل از لوح