شیوه سخن ... شعر طنز

شیوه سخن


 

باید که شیوه‌ی سخنم را عوض کنم

شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

 

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

 

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده‌ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

 

در راه اگر به خانه‌ی یک دوست سر زدم

این‌بار شکل در زدنم را عوض کنم

 

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

بايد كه قیچی چمنم را عوض کنم

 

پيراهني به غير غزل نيست در برم 

گفتي كه جامه ي كهنم را عوض كنم 

 

دستي به جام باده و دستي به زلف يار

 پس من چگونه پيرهنم را عوض كنم

 

شعرم اگر به ذوق تو بايد عوض شود

بايد تمام آن چه منم را عوض كنم

 

ديگر زمانه شاهد ابيات زير نيست

وقتي كه شيوه ي سخنم را عوض كنم

 

مرگا به من كه با پر طاووس عالمي

يك موي گربه ي وطنم را عوض كنم

 

وقتی چراغ مه شکنم را شکسته‌اند

باید چراغ مه‌شکنم را عوض کنم

 

عمری به راه نوبت خودرو نشسته‌ام

امروز می‌روم لگنم را عوض کنم

 

تا شايد اتفاق نيفتد از اين به بعد

روزي هزار بار فنم را عوض كنم

 

با من برادران زنم خو ب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم

 

دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 

ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می‌شوم کفنم را عوض کنم

 

ناصر فیض