هجوم فرهنگي ... شعر طنز

002160.jpgمنوچهر احترامي
هجوم فرهنگي

 
 

 

اي ديش تو بر بام و تو از ديش به تشويش
تشويش رها كن كه مصوني تو ز تفتيش
پنهان چه كني ديش دو متري به سر بام 
يك سوي بنه پوشش و از ديش ميندش
از تاري تصوير مباش اين همه دلگير
از بابت برفك منما اين همه تشويش
مرغوب نبودست مگر نوع ال.ام.بي
كاين سان به تو تصوير دهد محو و قاراشميش
شب تا به سحر بر سر بامي پي تنظيم
از بام فرود آي و خجالت بكش از خويش
دي بر سر هر بام يكي ديش عيان بود
امروز چو نيكو نگري بيشتر از پيش
گر چشم خرد بازكني موقع ديدن
بربام كسان ديش ببيني زيكي بيش
اين سوي عرب ست بود آن سوي سي .ان.ان
اين جانب ري مي نگرد، آن سوي تجريش
اين زير بليتش بود از كيش الي قشم
آن تحت تيولش بود از قشم الي كيش
شرقي طلبي دست بر اين فيش فشاري
غربي خواهي شست نهي بر سر آن فيش
فرياد از اين ديش كه چون گاو زراعت
در مزرع افكار من و تو بزند خيش
اين ديش چو مار است كه هر سو بكشد سر
يا عقرب جراره كه هر جا بزند نيش
لوف(۱) است اگر ديش شود ميش يقيناً 
جز بره ي ادبار(۲) نمي زايد از اين ميش
بس نكته كه در ديش نهان است وليكن 
چون قافيه تنگ است نگردم پي باقيش
۱- لوف: نوعي از گل شيپوري، شاعر ديش را به خاطر شباهتش به دهانه شيپور به گل شيپوري تشبيه كرده است.
۲۲-ادبار: بخت برگشتگي