بیوگرافی ملک اشعرای بهار

محـمد تـقي بـهـار

 

 
 

ميرزا محـمد تـقي صبوري، متـخـلص به بـهار، در 18 آذرماه سال 1265 خورشيدي در مشـهـد مـتولد شد. هـنوز به سن 18 سالگـي نرسيده بود که پـدرش، ميرزا کاظم صبوري، ملک الشعـراي آستان قـدس رضوي، درگـذشت و به فرمان مظفرالدين شاه، لـقب ملک الشعـرايي پـدر به پسر واگـذار گـرديد.

بهـار تخـلص خود را از بهـار شيرواني دارد. اين شخـص از سخنوران به نام عـهـد ناصرالدين شاه است که در مشهـد به دوست خود صبوري، پـدر بهـار، وارد شد و در خانه وي درگـذشت.

بهـار ادبـيات فارسي را نخـست نزد پـدر آموخت. از هـفت سالگـي به سرودن شعـر آغاز کرد و چـند سال براي تـکـميل معـلومات فارسي و عـربي از محضر ميرزاعـبدالجواد اديب نيشابوري و سيدعـلي خان درگـزي استـفاده کرد و پس از آنکه صاحب شغـل دولتي و منصب ملک الشعـرايي شد، به تکـميل زبان عـربي پـرداخت و از راه مطالعـهً کـتب و مجـلات مصري بر اطلاعات خود افزود و با دنياي نو آشنايي يافت.

بهـار از چهـارده سالگـي به اتـفاق پـدرش در مجامع آزاديخواهان حاضر شد و به واسطهً انس و الفتي که با افـکار جـديد پـيدا کرده بود، به مشروطه و آزادي دل بست. دو سال پس از مرگ پـدر که مشروطيت در کشور ايران مسقـر شد، بهـار به مشروطه خواهان خراسان پـيوست.

بعـد از فوت مظفرالدين شاه که ميانهً مجـلسيان و محـمد علي ميرزا کشاکش درگـرفت، در مشهـد انجـمني به نام " سعـادت " به وجود آمد که با انجـمن سعـادت استانـبول و آزاديخواهان باکو ارتباط داشت.  بهـار به انجـمن سعـادت راه يافت و در دوره اي که به نام " استـبداد صغـير " شناخـته شده، با بعـضي از رفـقاي حزبي خود، از جـمله سيد حسين اردبـيلي، روزنامهً خراسان را پـنهاني به اسم " رئيس الطلاب " انـتـشار داد و نخـستين اشعـار ملي خود را در آن منـتـشر ساخت.

چـندي بعـد که مجاهـدان بخـتياري و رشت وارد پايـتخـت شدند و محـمد علي شاه به سفارت روس پـناه برد و از سلطنت کناره گـيري کرد، در هـمه جا و از جـمله در مشهـد جشن هاي ملي برپا شد. اشعـار و سرودهـايي که در شب جشن مشهـد خوانده شد هـمه از بهـار بود.

در سال 1289 خورشيدي حزب دموکرات ايران با تعـاليم حيدرعـمواوغلي، يکي از پـيشگـامان جـنبش ملي، در مشـهـد تاًسيس شد و بهـار که در هـمان سال به عـضويت کميتهً ايالتي حزب درآمده بود، روزنامهً نوبهـار ناشر افکار و سياست حزب جديد را داير کرد.

اين روزنامه به واسطهً شهـامت و حـملات تـند و آتـشين خود بر ضد فشار روس ها و دخالت آنان در سياست داخـلي کـشور اهـميت خاصي داشت.  دولت تـزار در ايران از مسـتـبدان حـمايت مي کرد و نـيرو به خراسان آورده بود و روش حزب دموکرات مخالف با سياست روس و بقاي نيزوهاي روسي در ايران بود.

روزنامهً نوبهـار با فشار سفارت روس پس از يک سال توقـيف شد و بلافاصله به نام " تازه بهـار " داير گـرديد تا اينکه در محـرم خونين سال 1330 هـجري قـمري با بسته شدن مجلس و پايان مشروطهً دوم اين روزنامه هـم به دستور دولت ديکـتاتوري ناصرالملک توقـيف و بهـار با نه نفر ديگـر از افراد حزب به تـهـران تـبعـيد گـرديد و به قول خود او " هـر چه آزاديخواهان بافته بودند پـنبه شد."

بهـار در آغاز جواني، ملک الشعـرايي آستان رضوي را داشت و به رسم معـمول زمان در ستايش بزرگـان خراسان و مدح و منقبت اولياي دين قصيده مي ساخت. شعـرهاي اوليهً بهـار از اين قـبـيل است: در رثاي پـدر، در مدح مظفرالدين شاه، در مدح حضرت ختمي مرتـبت، در منـقـبت مولاي متـقيان، در مدح امام هـشتم ،در مبعـث ولي عـصر، در اعطاي يک حلقه انگـشتري از طرف نايب التوليهً آستان رضوي ( با اين الزام که در تمام ابـيات لفظ انگـشتري آورده شود)، خمريه، غـديريه، بهـاريه، اندرز به حاکم قوچان، وفات مظفرالدين شاه، جلوس محـمد علي شاه، صدارت اتابک اعـظم، فـقر و غـنا و امثـال اينها.

بهـار پس از مشروطيت و ورود به حلقهً آزاديخواهان همان قصايد را با انواع تازه اي از شعـر خود به امر انقلاب و آزادي وقف کرد.

اشعـار بهـار در اين دوره بسيار پـر شور و گـرم و صميمي است و استادي و هـنرمندي گـوينده، سخـن او را در سطحي بالاتر از آثـار هـمهً شعـراي عـهـد انقـلاب قرار مي دهـد.

امتـياز بزرگ بهـار در آن است که با وجود انتساب به مکـتب شعـر قديم توانست شعـر خود را با خواسته هاي ملت هـماهـنگ سازد و نداي خود را در مسائل روز و حوادثي که هـموطنان وي را دچار اضطراب و هـيجان ساخته بود، بلند کـند.

در اين دوره سخنوري به خصوص مستـزادهاي او از جـهـت رواني نظم و هـماهـنگي در ميان مصراع هاي بـلند و کوتاه بسيا ر جالب توجه است. 

بهـار در زندگي سياسي خود چـند دوره به نمايندگي مجـلس شوراي ملي برگـزيده شد و چـندين بار نيز طعـم زندان را چـشيد و در کابـينهً قوام السلطنه به وزارت فرهـنگ منصوب شد. بهـار در دورهً استـبداد رضا شاه به هـمراه سيد حسن مدرس با وي به مخالفت برخاست و در سال 1308 خورشيدي مدتي به زندان افـتاد. پس از پايان دورهً ششم مجلس شوراي ملي از سياست کنار کـشيد و يکـسره به کار پژوهـش و تـدريس و نويسندگـي پـرداخت. 

بهـار در زمينهً ادب و تاريخ ايران تحـقيقات مفصلي انجام داد.  وي که سالهـا استاد دانشگـاه تـهـران بود، مقالات متعـددي در مجلهً دانشکـدهً ادبـيات که خود مدير آن بود منـتـشر کرد. 3 جلد کـتاب " سبک شناسي " هـنوز از کتب معـتـبر و مهـم و کتاب دو جلدي احزاب سياسي وي از بهـترين منابع شناخت احزاب و دستجات سياسي در آن برهه از تاريخ، محسوب مي شود. تصحيح دو اثر مهـم تاريخي " تاريخ سيستان " و " مجمل اتواريخ " نيز از آثار به ياد ماندني ملک الشعـراي بهـار است.

ميرزا محـمد تـقي بهـار در ارديـبـهـشت سال 1330 هـجري خورشيدي دار فاني را وداع گـفت.

 

تصنـيف معـروف بهـار، مرغ سحـر، که قـمر خوانندهً مشهـور آن را خوانده است: 

مرغ سحر ناله سرکن 
داغ مرا تازه تر کن 
ز آه شرر بار اين قـفس را 
برشکن و زير و زبر کن 
بلبل پـر بسته ز کنج قـفس درآ 
نغـمهً آزادي نوع بشر سرا 
در نفسي عرصهً اين خاک تيره را 
پر شرر کن! 
ظلم ظالم، جور صياد 
آشيانم داده بر باد 
اي خدا، اي فـلک، اي طبـيعـت 
شام تاريک ما را سحـر کن 
نوبهـار است، گل به بار است 
ابر چـشمـم، ژاله بار است 
اين قـفس، چون دلم تـنگ و تار است 
شعـله فکن در قـفس اي آه آتـشين 
دست طبـيعـت گـل عـمر مرا مچـين 
جانب عاشق نگه اي تازه گـل از اين 
بـيشتر کن، بـيشتر کن 
مرغ بي دل شرح هـجران مخـتصر مختصر کن!
از ملک ادب گـل گـزاران هـمه رفـتـند 
شو، بار سفر يند! که ياران هـمه رفـتـند 
آن گـرد شتابـنده که در دامن صحراست 
گويد: چه نشـستي؟ که سواران هـمه رفـتـند 
داغ است دل لاله و نيلي است بر سرو 
کز باغ جـهان لاله عاران هـمه رفـتـند 
گـر نادره معـدوم شود هـيچ عـجب نيـست 
کز کاخ هـنر نادره کاران هـمه رفـتـند 
افسوس که افسانه سرايان هـمه خـفـتـند 
اندوه که اندوه گساران هـمه رفـتـند 
فرياد که گـنجـينه طرازان معـاني 
گـنجـينه نهادند که به مادن هـمه رفـتـند 
يک مرغ گـرفـتار در اين گـلشن ويران 
تـنها به قـفس ماند و هـزاران هـمه رفـتـند 
خون بار " بهـار " از مژده در فرقـت احبابکز پـيش تو چون ابر بهـاران هـمه رفـتـند