علي (ع)

در خيال خويش ديشب عكس آن دلبر كشيدم
زحمت بسيار بردم 
ذلت بي حد كشيدم
اول از زلفش گرفتم 
تا بسازم خرمني گل 
 در پريشاني چو ماهي واژگون از سر كشيدم
ميكشيدم ابرواانش 
تا سحر بر صفحه دل
 واي از ان ابرو كشيدن
من چنان خنجر كشيدم
ميكشيدم چشم شهلاي خمارآلود او را 
در صف مژگان او 
بر دمشمنش لشگر كشيدم
در خيال لب كشيدن 
نقطه اي افتاد بالا 
پاك كردم با زبان 
از اولش بهتر كشيدم
ميكشيدم
ساق و سينه
قامت دلجوي او را
راستي قامت قيامت بود و من محشر كشيدم
در سخاوت حاتم طايي
گداي آستانش
در شجاعت رستم اندر در گهش
نوكر كشيدم
عقل را بنهادمي زير سرش بهر متكا 
عشق را از بهر او هم خواب و هم بستر كشيدم
ميكشيدم صبح شد ديدم كي اي وا حسرتا 
در خيال خويش
ديشب عكس مولايم علي حيدر كشيدم