کابوس ... هوشنگ ابتهاج

کابوس

می پرد نیل شب از خاکستر سرد سحر 
 وز نهفت این مه آلود عبوس
 می تراود صبح رنگ آور 
واپسین فریاد مرغ حق 
می چکد با لختههای خون 
 روی خاکستر 
 وز هراس روز دیگرگون
 می تپد چونچشمه سیماب 
 چشم هر اختر 
روی هر دیوار 
ایستاده سایه ای چون وحشت کابوس
 کور و کین گستر 
وز صدای پای هر عابر 
 در کسوت پر هراس خویش می لرزند 
 سایه های شوم خوف آور
در همین هنگام 
 از سپهر نیلی زرتار 
 می تراود صبح آذرگون
زیرپ ای مرد چکمه پوش
 چوبه های دار می روید 
 می شکوفد خون

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر بعنوان یک مهمان
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید

مطالب مشابه

insert_link

local_library براي تست رنگ رژ لب آن را ...

insert_link

local_library هنگام رژ زدن، رژي را انتخاب کنيد که ...

insert_link

local_library هوشنگ ابتهاج - زنده وار

insert_link

local_library هوشنگ ابتهاج - سرای بی کسی