آگاهی و موانع آگاهی برتر

  • آگاهی و موانع آگاهی برتر

     

    آگاهی برتر سطح و کیفیتی از بودش است که بالاتر و برتر از بودش کنونی فرد بوده و در معنائی کاربردی‌تر، لطیف‌تر، پرنورتر، رهاتر و بسط‌یافته‌تر از آگاهی فعلی است. برای شناسائی موانع آگاهی باید اول خودآگاهی را تاحدودی شناسائی کنیم و برای این منظور سؤالی به این مضمون مطرح می‌شود، که آگاهی چیست؟

    چه فرقی با دانش دارد؟ و... کلاً دو نوع سؤال اساسی وجود دارد. یکی از نوع بودشی و نوعی دیگر دانشی است. برای سؤالات دانشی می‌توان جوابی با کلمات و واژه‌ها و منطقی که قابل انتقال باشد، پیدا کرد، اما برای سؤالات بودشی تنها می‌توان جوابی نزدیک به کیفیت جواب سؤال پیدا کرد که به‌راحتی قابل انتقال نبوده و اصلاً جواب واقعی نیست بلکه تنها فلش و راهنمائی است در درون خود فرد که جواب را که یک کیفیت است در درون خود تجربه کند.

    در مکتب TM مثال جالبی در این مورد وجود دارد که مثلاً شما چگونه می‌توانید توت‌فرنگی و یا مزه آن‌را برای کسی‌که توت‌فرنگی را نخورده است توضیح دهید و یا داستان فیل و یا شمع در مثنوی معنوی مولوی که می‌گوید: فیلی از هندوستان در شهری‌که مردمش تا به‌حال فیل ندیده بودند آوردند و آن‌را در یک خانه تاریک گذاشتند و به هر کسی گفتند: بروید و بگوئید آن چیست.


    یکی رفت و خرطوم فیل را لمس کرد و گفت یک مار بزرگ و دیگری گوش‌های فیل را لمس کرد و گفت: بادبزن‌هائی بزرگ و... که اگر یکی از آنها شمعی در دست داشت می‌توانست واقعیت فیل را ببیند و یا گفته معروفی که، دائوئی که به نوشته درآید دائو نیست.

     

    سؤالات مربوط به آگاهی هم از نوع بودشی است و تنها می‌توان با دانش، فلشی برای راهنمائی حقیقت‌جو درست کرد تا او خود آن‌را در درون خود تجربه کند. آگاهی را تعریف‌های مختلفی کرده‌اند که از جمله آنها می‌توان به هوشیاری یا حساس بودن اشاره کرد، نه تفکر و نه دانش صرفاً هوشیاری و زنده بودن، رابطه هر چیزی با مبدأ اصلی آن، کیفیتی از هوشیاری برتر (higherawareness)، تجربه‌ای از بسط و گسترش، ماهیتی از بودن و ...

    ولی در کل آگاهی، نه دانش است و نه احساسی خام بلکه به‌وسیله این ابزار به کیفیتی از هوشیاری و بودش می‌رسیم که به آن مرتبه‌ای خاص از آگاهی می‌گویند. حال می‌رسیم به تعریف آگاهی برتر. آگاهی برتر مفهومی است نسبی، مثلاً ممکن است سطحی از بودش که برای فردی آگاهی برتر نامیده می‌شود سطحی باشد که اکنون فرد دیگری در آن قرار دارد و یا از آن گذشته باشد.

     

    اما در تعریفی کلی می‌توان گفت: آگاهی برتر سطح و کیفیتی از بودش است که بالاتر و برتر از بودش کنونی فرد بوده و در معنائی کاربردی‌تر، لطیف‌تر، پرنورتر، رهاتر و بسط‌یافته‌تر از آگاهی فعلی است. برای آگاهی از بودشی نو موانعی در فرد وجود دارد که قسمتی از آنها خودآگاه و قسمتی دیگر از آنها ناخودآگاه هستند که در عملکرد فرد، خود را نمایش می‌دهند. برای شناخت این موانع و برطرف کردن آنها می‌بایست فرد مشاهده‌گری درگیر با موضوع باشد یعنی در حین اینکه درگیر است قادر باشد موضوع را بدون قضاوت و تجزیه تحلیل نظاره و مشاهده کند.

     

    باید توجه داشته باشید الکترون با توجه به نوری که به آن تابیده می‌شود جای خود را تغییر می‌دهد. ”مشاهده و مشاهده‌گر“. مثلاً در یک مشاجره سه نوع برخورد می‌شود اولی‌که خود را کاملاً درگیر مشاجره می‌کند و از خود غافل می‌شود و درگیر احساسات، عقاید و تجزیه تحلیل‌های قضاوت‌گونه خود می‌شود، نوع دیگر، خود را درگیر موضوع نکرده، سعی می‌کند خود را وارد آن نکند، او در خود فرو می‌رود و از موضوع غافل می‌شود و نوع سومی هم وجود دارد که در آن فرد بالاترین درگیری را با موضوع پیدا می‌کند ولی در عین حال خود و موضوع را مشاهده کرده و درس‌هائی برای بودشی نو از آن می‌گیرد.

     

    اینک به بررسی بعضی از این موانع می‌پردازیم البته موانع بسیار دیگری وجود دارند که شناسائی و برطرف کردن آنها برعهده خود حقیقت‌جو می‌باشد و اینها تنها می‌توانند راهنمائی برای یافتن بقیه آن باشد. حال به بررسی برخی از آنها می‌پردازیم.


    ۱. عدم کنترل بر احساسات و افکار:

    گوئی انسان ماهیت خود را از دست داده و فراموش کرده است که احساسات و افکار ابزاری برای زندگی بهتر چرا که یا احساسات از هم گسیخته راهبری او را در زندگی برعهده دارد و یا افکار محدود و بسته او را محدود می‌کند. انسان حتی نمی‌تواند از بروز احساسات منفی در خود جلوگیری کند و یا با منطقی ناقص، خود را برحق می‌داند تا دیگران را کشتار کند و حق دیگری را پایمال کند.


    پیش چشمت داشتی شیشه کبود
    زان سبب دنیا کبودت می‌نمود


    تمرین الف: زندگی خود را مشاهده کنید و ببینید در کجاها درگیر خوشایندها و ناخوشایندها بوده‌اید از خود بپرسید برای چه؟ چرا؟ آیا این طرز نگرش صدمه‌ای به من در آن رابطه نزده است؟


    تمرین ب: علامتی برای خود مثلاً علامت ضربدر بر دستتان بزنید و هر بار که در حال تجزیه و تحلیل و قضاوت بودید و یا از چیزی خوشتان آمد و یا بدتان آمد، در حالی‌که با موضوع درگیر می‌شوید، خودتان، احساستان و افکارتان را بدون هیچ قضاوت و مقایسه و پیش‌داوری فقط و فقط نظاره کنید.

    سپس آنها را در دفتری یادداشت کنید و فکر کنید ”آیا می‌شد احساس یا فکر دیگری می‌کردم که مرا در برخورد و کیفیت برتر یاری کند؟“ حداقل ۵ مورد از آن افکار را بنویسید و فکر کنید چرا اینگونه برخورد نکردید.

     

    ۲. ترس و مقاومت در برابر تغییر:

    ممکن است این اندیشه را شنیده باشید که ”ترک عادت موجب مرض است“ این یک واقعیت وجودی در بشر و برای ذهن است.

    ذهن که خود توده‌ای از انرژی است وقتی به چیزهائی عادت می‌کند شیارهائی از انرژی در درون خود درست می‌کند که حرکت بر روی این شیارها یا انجام عادت‌ها موجب لذت و تغییر آنها موجب ترس می‌شود. ذهن بشر از زمان کودکی توسط خانواده و جامعه برنامه‌ریزی می‌شود، الگوهائی تکراری، عادت‌ها و یا روش‌هائی به او داده می‌شود.

    این عادت باعث یک‌سری عملکردهای تکراری و الگودار می‌شود که کاملاً خشک و بی‌روح است. یکی از کارکردهای شناخت و آگاهی تغییر این عادات و الگوها و نگرش‌هاست که باعث مقاومت و ترس در فرد می‌شود. راهکار این موضوع پذیرش است که تنها با تغییر نگرش به‌وجود می‌آید.

    تنها یک حقیقت‌جو است که به‌دنبال تغییر خود و یافتن بودشی نو می‌باشد و با شجاعت در راه تغییر نگرش خود گام برمی‌دارد و در برابر هر آگاهی جدیدی نه آن‌را رد می‌کند و نه آ‌ن‌را قبول می‌کند، بلکه به‌عنوان یک محقق بر روی آن فکر می‌کنید و اگر آن‌را مناسب تشخیص داد به آن عمل می‌کند.


    تمرین الف ـ به نحوه راه رفتن خود توجه کنید، حرکت دست‌ها، حرکت پاها و... ببینید که حتی راه رفتن شما هم عادتی بیش نیست و در مرحله بعد سعی کنید جور دیگری راه بروید و توجه کنید که چه احساسی پیدا می‌کنید، آن‌را یادداشت کنید.


    تمرین ب: با دستی‌که عادت ندارید سعی به نوشتن کنید و به واکنش خود دقت کنید.

    تمرین ج: یکی از عادات تغذیه‌ای خود مثلاً نوشیدن چای را قطع کنید ببینید چه حالتی برایتان پیش می‌آید؟ روی آن فکر کنید. آیا وابسته به آن عادت هستید و ... مسلماً کشف اینکه ما تقریباً هیچ کنترلی بر روی خود و زندگی‌مان نداریم تحقیرآمیز خواهد بود.

    در جهان روزمره متعارف، تجربه اهانت و تحقیر ”من“ چیزی است که از آن پرهیز می‌شود، در کار، آموزش و... اما تحقیر و پوچی ضربه‌ای است واقعی که برای پرتاب کردن فرد به آگاهی برتر ضروری است. فرد در عادت‌ها و زندگی روزمره از ارزشیابی واقعی خود ”تنها و تنها خود و نه جامعه و...“ فرار می‌کند، در حالی‌که برای رسیدن به آگاهی برتر این بسیار ضروری است.

    داستان افسانه‌ای آلیس در سرزمین عجایب و آینه را به خاطر می‌آورید که همه چیز سروته و وارونه بود و گل‌ها حرف می‌زدند. آن بیانی سری و باطنی از چیزی است که معنای کار بر روی خود برای رسیدن به آگاهی برتر حضور، می‌بایست شجاعانه کیفیت متفاوت از آن‌چه دیگران انجام می‌دهند را تجربه کرد که آن ممکن است کاملاً متضاد با امور عادی و روزمره باشد، البته بدون دخالت در حریم و صدمه زدن به چیزی.


    ممکن است این اندیشه را شنیده باشید که زندگی یک پندار و خیال است. اگر ما عادت ”وجود خارجی قائل شدن“ برای هر چیزی را راها ساخته و منشأ هر چیزی را در درون خود جستجو کنیم آنگاه می‌توانیم حجابی که در واقع همان حجاب و پرده‌پندار است و برای خود درست کرده‌ایم را بدریم.


    مردان خدا پرده‌پندار دریدند
    یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند


    و حال به بررسی چند فرآیند می‌پردازیم که این پرده‌پندار را برای ما به‌وجود می‌آورد. اگر بر روی آنها دقت کنیم متوجه می‌شویم که نمایانگر شکل خاصی از اتلاف انرژی، توجه‌مان هستند که بر بیرون تمرکز یافته‌اند.

     

    ۱. پندار یا خیال و تخیل (mayaimagination)

    تخیل یکی از استعدادهای بسیار خلاق بشری و نیروی محرکی برای انسان است. در پس هر اختراعی، در ذهن خالق آن ابتدا تخیل آن بوده است، اما روی دیگر تخیل، خیال‌بافی است که مانعی قدرتمند و موذیانه در برابر توانائی ما برای نفوذ به آگاهی برتر می‌باشد. خیال‌بافی بخش عمده‌ای از انرژی توجه ما را هدر می‌دهد. بخش اعظم آنچه را که ما تفکر می‌گوئیم خیال‌پردازی بیش نیست.

    در تخیل فرد اتکاءاش برخود است و قائم به ذات بوده ولی در خیال‌پردازی قالیچه‌ای از آسمان می‌آید و فرد را به آرزوهایش می‌رساند. خیال‌پردازی نوعی فرار و روبرو نشدن با واقعیت است. فرد قدرت و شجاعت برخورد با واقعیت را ندارد پس خود را در خیالاتش غرق می‌کند تا از درد و رنجی‌که می‌کشد فرار کند.

    خیال‌پردازی ما را از زندگی در لحظه باز می‌دارد و کیفیت توجه را پراکنده می‌کند. ما حتی خودمان را از کیفیت خیالی اشباع کرده‌ایم، خیالاتی همچون عشق، روراستی و... اما خیال‌بافی فرد را در خوابی عمیق به اندازهٔ عمر فرو می‌برد و به‌جای اینکه دست به‌عمل بزنیم، نظریه می‌دهیم و دچار تئوری می‌شویم.  
    نظر ها     
    نوشتن نظر     جستجو

خود را باور کنید!

Imageخود را باور کنید! 

اعتماد به نفس، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه احساس او درباره <‌من> خویش بستگی دارد. شما در مورد خودتان چگونه فکر می‌کنید؟  
  
 اعتماد به نفس، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه احساس او درباره <‌من> خویش بستگی دارد.شما در مورد خودتان چگونه فکر می‌کنید؟ آیا نظر مساعدی نسبت به خودتان دارید و به خودتان احترام می‌گذارید؟ اگرپاسخ شما به سؤالات اخیر مثبت باشد، در این صورت می‌توان گفت که شما از یک من قوی و ایده‌آل، برخوردار هستید، اما اگر شما نظر مساعدی نسبت به خودتان نداشته باشید و برای خودتان احترام قایل نشوید، می‌توان گفت که دارای <من> ضعیفی هستید.  

مع‌الوصف، باید گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعیت‌های مختلف زندگی یکسان نیست و ممکن است که او در یک موقعیت خودش را خوب و قوی بپندارد، ولی در موقعیت دیگری خودپنداری ضعیفی داشته باشد.‌


اما، نکته تأسف‌آور این است‌که اغلب ما، معمولاً بیشتر به جنبه‌های ضعیف خودمان اهمیت می‌دهیم و تمام توجه‌‌مان را بر روی نقطه ضعف‌هایمان متمرکز می‌کنیم، نه بر وی امتیازاتمان. پس، چاره کار چیست؟ نخستین قدم شما برای تقویت و بالا بردن اعتماد به نفستان، باید درک و فهم این حقیقت باشد که ‌اعتماد به نفس، در واقع همان نظر و عقیده‌ای است که شما راجع به خودتان دارید. آگاهی از این امر منجر به این خواهد شد که در تقویت اعتماد به نفستان در مسیر صحیحی گام بردارید. در مرحله بعدی، باید از خودتان بپرسید که چرا در برخی از جنبه‌های زندگی دارای اعتماد به نفس کافی نیستید؟ یک دلیل آن، شاید مورد مقایسه قرار دادن خودتان با افراد دیگر باشد.‌


به این ترتیب، اگر در این مقایسه شما خودتان را کمتر از دیگران بدانید، مسلماً خود پنداریتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلی، هنگامی که شما خودتان را با فرد دیگری مقایسه می‌کنید، این فرد، چه یک هنرمند باشد، و چه ورزشکار، وکیل، پزشک، تاجر، و دانشجو، اگر آن فرد را در برخی خصوصیت‌ها بهتر از خودتان بدانید، خودپنداری شما تضعیف خواهد شد.

اما، جهت مقابله با این وضعیت و جهت این که خودپنداری صحیح و مناسبی از خود داشته باشید، بهترین شیوه نگریستن به سایر افراد، داشتن یک نگرش کلی است - نگرشی که در آن، همه انسان‌ها با هم برابر در نظر گرفته می‌شوند. به عبارت بهتر، به هنگام مقایسه خود با دیگران باید به این نکته توجه داشته باشید که هر انسانی دارای منابع مختلفی است. هیچ کس یک مرد یا یک زن نیست. بلکه پیش از هر چیز دیگری همه یک انسان هستند.‌

 

اگر همه مردم را به چشم یک انسان بنگریم، در آن صورت، دیگر همه کس با هم برابر خواهند بود. بلند و کوتاه، ثروتمند و فقیر، دانا و نادان، چاق و لاغر و ... همگی بی‌معنا هستند.‌


ما به عنوان یک انسان، همگی یکی هستیم و تفاوت و رقابتی بین ما وجود ندارد . بنابراین، از آن جا که رقابت بین انسان‌ها بی‌معناست، ما نه می‌توانیم موقعیت خودمان را به عنوان یک انسان بالاتر ببریم و نه می‌توانیم آن را پایین‌تر آوریم. ما همیشه یک انسان بوده‌ایم، هستیم و خواهیم بود و این یک واقعیت انکار‌ناپذیر است.

اگر ما دیگران را به عنوان یک انسان بنگریم، متوجه خواهیم شد که هر انسانی در روی زمین، توانایی انجام کارهایی را دارد که ما نداریم. از طرف دیگر، ما هم می‌توانیم کارهایی انجام دهیم که دیگران نمی‌توانند، اما این امتیازات، ما را از دیگران کوچکتر یا بزرگتر نمی‌سازد، بلکه فقط باعث تفاوت‌هایی بین ما و دیگران در برخی از زمینه‌های خاص زندگی می‌شود. بنابراین، اگر کسی خصلتی داشته باشد که ما نداشته باشیم، این مسأله ممکن است از نظر آن کس نوعی برتری به حساب آید، ولی از نظر ما، آن خصلت، تنها تفاوت ساده‌ای بین ما و او خواهد بود.‌

 

بر دو درخت نظری اندازید. یکی از این درختان، درخت تنومندی با عمری بیش از هزار سال است، آن دیگری، درخت کاج کوچکی است که در بیشه زارها روئیده است. آیا از نظر شما، درخت تنومند از درخت کوچک کاج برتر است؟ مسلماً این طور نیست. از نظر شما، آنها هردو فقط یک درخت هستند، یکی کوچک و یکی بزرگ.

به این ترتیب، زمانی هم که بر دو نفر انسان می‌نگرید، چه یکی از آنها استعداد بیشتری نسبت به دیگران داشته باشد، چه نه، آنچه که شما خواهید دید، فقط دو نفر آدم خواهد بود، نه بیشتر و نه کمتر. اگر شما موفق شوید که عملاً مردم دیگر را در شکل واقعی خودشان، بدون اصرار در برتر دانستن یکی بر دیگری و رقابت بین آنها، ببینید، در آن صورت می‌توان گفت که شما به درجه بالایی از اعتماد به نفس دست یافته‌اید و خودتان را آنچه که هستید یعنی یک انسان می‌بینید.‌


هرکس دارای امتیازی نسبت به دیگران است، شما دارای چه توانائی هستید که دیگران ندارند؟ مسلماً شما می‌‌توانید کارهایی انجام دهید که افراد دور و برتان قادر به انجام آن کارها نیستند. آیا داشتن این توانایی‌ها، شما را برتر از دیگران می‌سازد؟

یا این که فقط به این معناست که شما می‌توانید کاری را بهتر از برخی از افراد دیگر، انجام دهید؟ اگر در زندگی شما، شخصی وجود داشته باشد که که شما با نگاهی از پایین به بالا، او را برتر از خودتان می‌دانید، در این صورت لازم است که برروی اعتماد به نفستان اندکی کار کنید.‌


از طرف دیگر، اگر در زندگی شما کس دیگری وجود داشته باشد که شما با نگاهی از بالا به پایین، او را کمتر از خودتان می‌پندارید، باز هم لازم است به تقویت اعتماد به نفستان مشغول شوید. اما اگر شما همه انسان‌ها را چه آنهایی را که قبلاً برترین برترین‌ها و چه آنهایی را که کم‌ترین کمترین‌ها هستند با خودتان برابر بدانید، در این صورت می‌توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبیعی است.

 

شما، در صورتی از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهید شد که در رقابت دائم با تنها چیزی که احساس رقابت را در شما تحریک می‌کند - یعنی خودتان - قرار داشته باشید. در این صورت، زندگی از نظر شما به شکل چیزی همانند یک بازی جلوه‌گر خواهد شد یعنی، موقعیت‌های دشوار زندگی را در حکم قوانین یک بازی در نظر خواهید گرفت-. ماجرای مارتین نمونه خوبی از قضیه <رقابت با خود> است.

مارتین که در یک مغازه موکت بری مشغول به کار بود. مشکل او این بود که دائماً سعی ‌می‌کرد در کار خود سریع‌تر و بهتر از دیگران باشد، اما هرگز موفق به این کار نشده بود.‌


بعد از مدتی، مارتین تصمیم گرفت که فقط با خودش به رقابت بپردازد. به همین منظور، او برای اولین بار در طول زندگی‌اش یک زمان‌سنج و دفترچه یادداشتی را با خودش به یک مجتمع ساختمانی برد که قرار بود اتاق‌های آپارتمان‌های آنجا را موکت کند.

با شروع کار، مارتین با استفاده از زمان‌سنج، مدت زمانی را که صرف موکت کردن اتاق‌ها می‌کرد، اندازه گرفت و در دفترچه یادداشت کرد. در روز اول، موکت کردن اتاق خواب یک ساعت، هال دو ساعت، اتاق پذیرایی یک ساعت و ده دقیقه، و راه پله ها دو ساعت و نیم، طول کشید.

روز بعد که مارتین برای موکت کردن خانه دیگری از خانه‌های همان مجتمع مراجعه کرد، بیش از هر زمان دیگری برای شروع کارش اشتیاق داشت.‌

 

به همین دلیل، او دفترچه و زمان سنج را از جیبش بیرون آورد و خیلی زود، آماده کار شد. هدف او این بود که کارش را خیلی سریع‌تر از روز قبل انجام دهد. پس از شروع به کار، بدون آن که مارتین متوجه باشد، زمان به سرعت سپری شد و او موفق شد که در مجموع، نیم ساعت زودتر از دفعه قبل کارش را به پایان ببرد.

 

بعد از آن روز، مارتین برای دست‌یابی به رکوردی بهتر، هر روز بر سرعت کارش افزود و با این رویه‌ای که در پیش گرفت، طولی نکشید که او در مغازه‌ای که مشغول به کار بود، به سریع‌ترین موکت‌بر تبدیل شد. در مرحله بعد، مارتین کیفیت کارش را تا آن جا که ممکن بود، بالا برد. به صورتی که در کار او و فاصله و خط بین موکت‌ها از نگاه بیننده اصلاً به نظر نمی‌آمد و موکت‌ها تمام حاشیه دیوارها را کاملاً می‌پوشاندند و زیبایی کار را بیشتر می‌کردند.

 

بعد از این مرحله، مارتین که دیگر معروفترین موکت بر منطقه شده بود، لازم دید که به عنوان یک هدف مهم، مغازه مستقلی برای خودش باز کند، بنابراین، شروع به پس انداز درآمدهایش کرد. مارتین مصمم بود که به بازی رقابت با خودش ادامه دهد، لذا، هر زمانی که پولی گیرش می‌آمد، با خودش عهد می‌کرد که هفته بعد، دو برابر آن را کسب کند. این گونه بود که مارتین در عرض دو سال توانست بزرگترین مغازه موکت بری شهرشان را بخرد و لازم به گفتن نیست که همراه با موفقیت او در کارش، اعتماد به نفس او نیز دو چندان شد.‌


و این ممکن نبود مگر در نتیجه رقابت با خود. هر زمان که کسی هدفی برای خودش تعیین می‌کند، با دست یافتن به آن هدف، خود پنداری او تقویت می‌شود، این امر چه در مورد اهداف بلند مدت، چه میان مدت و چه کوتاه مدت، صادق است. اهدافی که توا‡م با <رقابت با خود> هستند، بسیار سهل الوصولند، چرا که به هنگام رقابت با خود، تمام کوشش ما صرف این می‌شود که کاری را بهتر یا سریع‌تر از دفعات قبل انجام دهیم، به این ترتیب، رسیدن به هدف و تکمیل کار، باعث احساس رضایت و تقویت <من> ما می‌شود.

 

شما هم می‌توانید همانند مارتین ، تمام کارهایتان را با استفاده از یک زمان‌سنج با سرعت بیشتری نسبت به دفعات قبل به انجام برسانید. همچنین، می‌توانید معیارهایی از قبیل افزایش میزان سطح ریلاکس بدنتان، افزایش تعداد کارهای خیر‌خواهانه‌ای که هر هفته انجام می‌دهید، و افزایش تعداد اهدافی که در زمان معینی به آنها دست می‌یابید را به عنوان انگیزه‌هایی برای <رقابت با خودتان> در نظر بگیرید.‌‌ 

متد سیلوا چیست؟

متد سیلوا چیست؟   


متد سیلوا شیوه ای است برای ریلاکس و آرمیده ساختن ذهن و بدن و سپس استفاده از فرکانسهای کم بسامد مغز و توانهای نهایی نیمکرة راست برای ایجاد نتایج و موقعیتهای مثبت و مطلوب. در متد سیلوا، نیمکرة راست مغز کلید اصلی است چرا که نیمکرة راست در تماس با شعور حاکم بر عالم(منبع خلق و پدید آورندگی) قرار دارد و بنابراین خلاق و پدیدآورنده است. هرجا که مشکلی وجود داشته باشد، نیمکرة راست راه حل خلق میکند. 

هرجا عیب و نقصی وجود داشته باشد، نیمکرة راست سلامتی و بی عیبی ایجاد مینماید. هرجا که تضاد و ناهماهنگی وجود داشته باشد، نیمکرة راست هماهنگی و توازن پدید می آورد. اگر متد سیلوا منحصر به ریلاکس ساختن بدن و آرام سازی ذهن بود ما می توانستیم آنرا همان مراقبه بنامیم، اما متد سیلوا چیزی فراتر از مراقبة معمولی، و فعال و پویاست نه نافعال و ایستا. آنچه که در متد سیلوا پس از کشیدن سه نفس عمیق اتفاق می افتد همان حالت بی ذهنی که معمولاً در مراقبة معمولی روی میدهد نیست بلکه بیشتر، حالت ذهن سرشار میباشد.

 

به عبارت بهتر میتوان گفت زمانی که افراد متد سیلوا را مورد استفاده قرار میدهند هر کسی ذهن خودش ر اجهت برانگیختن انرژیهای خلاق خود والایش تحت کنترل قرار میدهد. بنابر آنچه که گفته شد میتوان چنین نتیجه گیری کرد که بین متد سیلوا و مراقبة نافعال و پاسیو معمولی که غالباً در شرق رایج است تفاوتهای اساسی وجود دارد. شاید اصلاح« مراقبة فعال و اکتیو » واژة مناسبی برای متد سیلوا باشد.


از آن بهتر، اصطلاح « مراقبة پویا و دینامیک » است چرا که واژة پویا انرژی بیشتری دربر دارد و خلاقیت بیشتری در معنای آن نهفته است. با وجود این، از آنجا که از واژة مراقبه در نظر عموم سابقه ای طولانی از حالت ذهنی ساکن و نافعال وجود دارد، این واژه ممکن است کمی گول زننده باشد- حتی اگر در جلوی آن واژة « پویا و دینامیک » قرار گیرد. شما به تدریج پی خواهید برد که متد سیلوا بر ذهن فعال و خلاق تکیه دارد نه بر حالت « بی ذهنی ».

 

در واقع، زمانی که ما متد سیلوا را بکار میگیریم ذهنمان را تحت کنترل قرار میدهیم و« کنترل ذهن » اصطلاح مناسبی است برای توصیف آنچه که ما در متد سیلوا انجام میدهیم. متد کنترل ذهن سیلوا چیزی فراتر از مراقبة معمولی است. این متد شیوه ای است برای استفاده از ذهن به منظور دسترسی به نهایت شعور و آگاهی.

 

● کاربرد عمده متد سیلوا

در اینجا روشی را میخواهم به شما ارائه دهم که شما, در هر مرحله از تمرینات صبحگاهی قرار داشته باشید, میتوانید این روش را جهت استفادة بهینه از متد سیلوا به کار ببرید. این روش عبارت است از استفاده از فرمول اساسی نه در جهت شفابخشی, بلکه در جهت افزایش توانایی شفابخش.

برای این کار:

۱) با شمارش معکوس به سطح آلفا بروید.

۲) با استفاده از کلماتی که در ذهنتان می آید, تاکید کنید که شما قصد دارید آنچنان ذهن خود را در اختیار بگیرید که از آن, در جهت سالم بودن و سالم ماندن خودتان و دیگران بهره بجویید. دوباره تاکید کنید که با آموختن رفتن به سطح آلفا و آموختن تکنیکهای متد سیلوا, شما مسلماً قادر به انجام این کار خواهید بود.

۳) سرانجام با تصویرسازی ذهنی, در خیالتان خودتان را در حال انجام دادن تمرینات صبحگاهی شمارش معکوس و نیز در حال ارتعاش دادن دستها و پاس دادن ببینید و مشاهده کنید که تندرست تر از پیش شده اید و دیگران به خاطر اینکه شما در سلامتی آنها اقدامات موثری انجام داده اید, لبخند میزنند.

 

● آموزش سفر خیالی به درون بدن

جهت ارتباط با اعضای بدنتان، شما احتیاجی به دانستن آناتومی این اعضا ندارید.بلکه هر گونه برداشت ذهنی شما از اعضایی همچون قلب، کبد وکلیه به منزله صحه گذاشتن بر عملکرد این اعضا به شمار خواهد رفت. اگر شما در طی سفر خیالی به درون بدنتان، در این سفر غرق شوید و به آنچه که بعدها اتفاق می افتد، اصلاً فکر نکنید، این سفر برای شما بسیار شگفت انگیز و پرثمر خواهد بود.

به این منظور شما می توانید از شخص دیگری خواهش کنید که مطالب آموزشی مربوطه برای شما بخواند، یا اینکه میتوانید پس از ضبط این مطالب بر روی نوار پس از قرار گرفتن در حالت ریلاکس به آن گوش داده و عمل کنید.


روند آموزش این تمرین به قرار زیر است.

۱) بر روی صندلی راحتی بنشینید، چشمانتان را ببندید و آن را به آرامی به سمت پرده نمایش ذهنی حرکت دهید، سپس شروع به شمارش معکوس کنید.

۲) وقتی به شماره ۱ رسیدید، نوار را روشن کنید و یا از کسی بخواهید که مطالب آموزشی را برای شما بخواند.

۳) پس از پایان سفر خیالی، طبق معمول با شمارش از ۱ تا ۵ چشمانتان را باز کنید.

 

عضلات بدنتان را ریلاکس کنید و چند نفس عمیق بکشید. به هنگام بازدم، سعی کنید بدنتان را عمیقتر ریلاکس کنید.آگاهیتان را بر فرق سرتان متمرکز کرده و خیال کنید که موهایتان در حال نفوذ به داخل فرق سرتان میباشند. آگاهیتان را توسط رشته ای از موهایتان، به سمت پایین و درون بدنتان نفوذ دهید.

در آنجا، با جنگلی از ریشه های مو روبرو خواهید شد. از موهایتان به خاطر اینکه مانند تاجی به شما شکوه و جلال بخشیده اند، تشکر کنید. همچنین این سپاسگزاری را از فرق سرتان به خاطر حمایتی که از موهایتان میکند، به عمل آورید. فرق سرتان را در حالتی به تصور در آورید که گویی کلمات تشکرآمیزی را به تمام سلولهای پوست سرتان، به خاطر خدماتی که نسبت به بدنتان انجام میدهند، ابراز می دارد.


آگاهیتان را کمی پایینتر بر روی جمجمه تان متمرکز کنید. از جمجمه تان به خاطر اعمال قهرمانانه اش تشکر کنید. جمجمه تان را در حالتی تصور کنید که از تمام سلولهای استخوانی، به خاطر فراهم آوردن ساختاری محکم و قوی، تشکر میکند.


باز هم پایینتر بروید و بر روی مغزتان تمرکز کنید. با ابراز قدردرانی از مغزتان تشکر کنید-عضو باشکوه و هوشمندی که همانند کامپیوتر بر کار بدن نظارت میکند و ظهور هوش و استعداد را تدارک میبیند.

 

با نفوذ عمیقتر، از چشمانتان به خاطر قوه بینایی، از بینی تان بخاطر حس بویایی و نقش تنفس آن و از زبان و دهانتان بخاطر نقش آنها در گفتار، قوه چشایی و هضم غذا تشکر کنید. همانطور که از طریق گلو به سمت معده پیش میروید، از هر دو عضو به دلیل نقش قابل توجه شان در بدن سپاسگزاری کنید. در اطراف معده، لوزالمعده، کبد، کیسه صفرا و طحال قرار دارند. از تمام این اعضا به خاطر ایفای موثر نقششان در زمینة هضم غذا و سایر عملکردهایشان تشکر نمایید.

 

در قسمت خروجی معده، وارد رودة کوچک میشوید. از این قسمت تا ابتدای رودة بزرگ، سفر پر پیچ و خمی در پیش دارید. از رودة کوچکتان به خاطر نقش آن در تکمیل فرآیند هضم غذا، و نیز نقش آن در جذب مواد غذایی و انتقال آن به سلولهای بدن تشکر کنید. وقتی که وارد رودة بزرگ میشوید، در ابتدای آن با راست روده (کولون) و در انتهای آن با آپاندیس روبه رو میگردید. از رودة بزرگ به خاطر نقشی که در انتقال مواد زاید بدن به خارج دارد کمال تشکر را به عمل آورید.

 

هنگامی که هنوز در داخل شکمتان قرار دارید، از کلیه هایتان به خاطر تصفیة خون از مواد آلاینده تشکر کنید. از عضلات شکمتان تشکر کنید و از آن بخواهید که این تشکر و قدردانی را به سایر عضلات و بافتها اتنقال دهد. اکنون وارد سرخرگها و سیاهرگها بشوید و سوار بر امواج جریان خون به گردشتان ادامه دهید. از سرخرگها و سیاهرگها به خاطر تمیز بودن مجاری آنها و نقشی که در انتقال خون به تمام اعضای بدن به عهده دارند، سپاسگزاری کنید.

از خود مایع خون و نیز مواد شناور در خون همچون گویچه های قرمز و مخصوصاً گویچه های سفید که نقش سربازان مدافع بدن را ایفا میکنند، قدردانی نمایید. همچنین، از آنها بخاطر نقشی که در ایمن ساختن بدن در برابر بیماریها به گردن دارند، تشکر کنید.


موقتاً از جریان خونتان با ورود به ریه ها، خارج شوید. از ریه هایتان به خاطر تامین اکسیژن جریان خون که نهایتاً آن را به اعضای بدن انتقال میدهند، سپاسگزاری کنید. همچنین از نقشی که ریه ها در تبدیل دی اکسیدکربن بدن به اکسیژن دارند، تشکر کنید. دوباره وارد جریان خون بشوید و به سمت قلب حرکت کنید.

از قلبتان به خاطر پمپاژ بیست وچهارساعتة خون به اعضای بدن، کمال سپاسگزاری را به عمل آورید. با ورود به جریان خون، به سمت بالا حرکت کنید تا به فرق سرتان برسید. با توسل به یک رشته از موهایتان از بدنتان خارج شوید. مانند گذشته با شمارش از ۱ تا ۵ چشمانتان را باز کنید و با احساس از هشیاری کامل از خیالات بیرون آیید.

 

● استفاده از تکنیک سه انگشتی برای پیشگیری از استرس

هر موقعیت استرس آوری حامل یک برنامه ریزی منفی است. ما میتوانیم با گذراندن پانزده دقیقه در سطح آلفا در هر روز چتر حمایت خوب و مناسبی در برابر این برنامه ریزی منفی بگسترانیم، اما این چتر میتواند با یک خشم و عتاب رئیسمان، یک جر و بحث خانوادگی، و یا با یک مجادله با همسایگان به راحتی پاره گردد.

بنابراین، ما به چیزی احتیاج داریم که بتواند در تمام لحظات ما را از شر استرس دور نگاه دارد. متاسفانه، در چنین مواقعی شما نمیتوانید به طرف مقابل بگویید: « ببخشید، من کمی کار دارم»، و سپس راحت بنشینید و با بستن چشمهایتان شروع به شمارش معکوس نمایید. اما شما میتوانید با بر روی هم قراردادن نوک انگشتان شست و دو انگشت اول دیگر هر دو دستتان، به حل مشکل پیش آمده اقدام کنید.

عمل سادة بر روی هم قرار دادن سه انگشت اول هر دو دست که به تکنیک سه انگشتی موسوم است، روشی است برای تحریک ذهن تا با آرامش و خونسردی کامل، متفکرانه و خلاقانه در جهت حل مشکلات قدم بردارید.


ما اکنون نیازمندیم که برای استفاده از تکنیک سه انگشتی برنامه ریزی کنیم. پس بنابراین:

۱) روی یک صندلی راحت بنشینید و مطابق معمول به سطح آلفا بروید.

۲) عمق ریلاکستان را با استفاده از شمارش معکوس از رقمی بزرگتر، یا با تجسم یک محل خوشایند و آرامش بخش و یا با استفاده از هر دوی آنها بیشتر سازید.

۳) نوک انگشتان شست و دو انگشت اول هر دو دستتان را بر روی هم قرار دهید و در ذهنتان سه بار تکرار کنید : « هر زمان که من سه انگشت اول دستهایم را بر روی هم جمع میکنم، ذهمن در لایه های عمیق تری از هوشیاری به عمل میپردازد و من آرام، خونسرد، و تحت کنترل باقی میمانم».

۴) مطابق معمول جلسه را به پایان ببرید.

 

بدیهی است که شما برای اجرای این برنامه ریزی منتظر وقوع یک واقعة استرس آور نخواهید شد بلکه همین الان با اجرای ان خودتان را برای چنین موقعیتهایی از پیش آماده خواهید ساخت. بنابراین همین الان با اجرای این برنامه ریزی خودتان را به یک سلاح موثر ضد استرس مجهز سازید.


یادتان باشد که از تکنیک سه انگشتی هر زمان که لازم بود میتوانید استفاده کنید، اما بهتر است هرگز پانزده دقیقه صرف رفتن به سطح آلفا کردن در هر روز را از یاد مبرید.

 

● منبع رجوع قرار دادن نیمکره ی راست مغز

ما میتوانیم نیمکرة راست مغزمان ر افعالتر سازیم؛ اما تا زمانی که یک مشکل عمده را در این زمینه برطرف نسازیم، نیمکرة راست مغز ما قادر نخواهد بود همچون نیمکرة چپ، عملکرد موثری از خود نشان دهد. نیمکرة چپ مغز ما، بر اساس نوع تجارب و آموزشی که ما در این دنیای مادی از آن برخوردار بوده ایم، بارها منبع رجوع ما قرار گرفته است؛ اما به همان نسبت، نیمکرة راست مغز کمتر موردمراجعة ما قرار گرفته است زیرا که آن هیچ تابلو و علامت، خیابان، و عناصر مادی دیگری در دسترس نداشته است تا بتواند از طریق آنها خود را بیابد و ظرفیتهایش را در اختیار ما قرار دهد.

 

بیش از ده ساعت از دوره های آموزشی متد سیلوا به آموزش چگونگی رفع این مشکل اختصاص دارد. در این ده ساعت، مربیان کوشش میکنند که با ارائه چندین تمرین تصویرسازی، دانشجویان را به منبع رجوع قراردادن نیمکرة راست شرطی سازند. تمام این تمرینات از تجارب معمولی ما در روزمری نشات میگیرد و فقط چند عنصر جدید به آنها اضافه شده است.

به عنوان نمونه، در یکی از این تمرینات از دانشجویان خواسته میشود که شعور و آگاهی خود را به داخل دیوارهای خانه شان هدایت کنند و شروع به تصور شرایط حاکم بر درون دیوار بنمایند: داخل دیوار چقدر روشن یا تاریک است؟ حرارت آنجا در مقایسه با حرارت بیرون چقدر است؟ چه بوهایی در داخل دیوار احساس میشود؟ مواد موجود در داخل دیوار تا چه اندازه محکم هستند؟


به منظور پی بردن به اندازة سختی و محکم بودن مواد داخل دیوار، دانشجویان تشویق میگردند که دستشان را مشت کنند و در تصورشان ضرباتی را با دستشان بر این مواد وارد سازند تا ببینند انعکاس صدای این ضربات چگونه است. هدف از استفاده از مشت در این تمرینات شرطی سازی این است که از این طریق نیمکرة راست مغز، به ترتیبی که برای استفادة آتی در ذهن دانشجویان ذخیره گردد، به آنها ارائه میشود که همراه با آنها صدها بار نیمکرة چپ مغز نیز منبع رجوع قرار میگیرد.

 

به عنوان نمونه، از چهار فلز سرب، فولاد، مس و برنج مطابق با همان روشی که در مورد دیوار انجام گرفت، برای منبع رجوع قرار دادن نیمکرة راست مغز استفاده میگردد. ما از نظر منطقی میدانیم که فلزات ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و عناصری از هر کدام در دیگری وجود دارد.

بنابراین زمانی که در تمرینات تصویرسازی خود، آن چهار فلز را به تصویر درمی آوریم، نیمکرة راست مغز ما منبع رجوع تمام فلزاتی قرار میگیرد که ما از طریق نیمکرة چپ با آنها آشنایی حاصل کرده ایم. به همین ترتیب، دانشجویان از نردبان تکاملی مواد- از اشیای بی جان(فلزات) تا به گیاهان، حیوانات و سرانجام انسان- بالا میروند و در نتیجه نیمکرة راست مغز آنان با برخوردار شدن از تمام امتیازاتی که قبلاً فقط در اختیار نیمکرة چپ بود، به اندازه ای رشد و پرورش می یابد که عملکرد آن کاملاً قابلیت اطمینان پیدا میکند.
  
 
 
تهیه کننده: زهرا سودخواه