راه هایی برای کنترل خشم!

 

خشم

 

خشم پلی است بین هر دو نوع پرخاشگری فیزیکی و کلامی و خصومت ، از این رو اگر بخواهیم پرخاشگری و خصومت را کم کنیم، باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را کنترل کنیم.

مطالب زیادی در باره ی نحوه ی کنار آمدن با اضطراب و افسردگی نوشته شده است. اما در باره ی کنار آمدن با خشم مطالب کمی نوشته شده است، زیرا ما غالباً خشم را چیزی می دانیم که قادر به کنترل آن نیستیم یا نباید آن‌را کنترل کنیم.

خشم اگر به درستی مهار نشود ممکن است تبدیل به هیجان بسیار مخربی شود. اگر خشم به درون فرد رخنه کند ممکن است به مشکلات فیزیکی مانند تنش مفرط منجر شود. از طرف دیگر ، اگر بروز داده شود ، غالباً کار را بدتر می کند ، شواهد کمی وجود دارد دال بر این که بروز دادن خشم روش خوبی برای کم توان کردن انرژی آن است.

بسیاری از افرادی که خشم خود را بروز می دهند ، از دست دادن کنترل و شرمساری را تجربه می کنند.

اگر بخواهیم پرخاشگری و خصومت را کم کنیم، باید یاد بگیریم که چگونه خشم خود را کنترل کنیم. 

 

حالا برای کنترل خشم چند پیشنهاد ارائه می شود:

1- به دنبال توضیح دیگری بگردید.

وقتی که کسی از ما انتقاد می کند یا به گونه ای عمل می کند که به هنجارها یا انتظارات ما بی حرمتی می شود ، اImageین امکان وجود دارد که حواسش پرت باشد یا دچار فشار عصبی روحی باشد.

یک روز که رانندگی می کردم، ماشینی از چراغ قرمز عبور کرد و مرا مجبور ساخت که با کوبیدن پایم روی پدال فوری ترمز کنم. در این تصادف جلو ماشین من آسیب دید. مایه تعجب نیست که من خشمگین شوم. اما وقتی راننده عذرخواهی کرد و توضیح داد که تازه از بیماری سرطان همسرش اطلاع پیدا کرده ، خشم من سریعا فروکش کرد.

 

2- حواس خود را به چیز دیگر معطوف کنید.

یکی از بهترین راه ها برای کاهش خشم اشتغال به برخی فعالیت ها ی جذاب است. برخی از افراد کارهای ورزشی انجام می دهند ، برخی دیگر مطالعه می کنند یا تلویزیون تماشا می کنند و برخی به سرگرمی های مورد علاقه ی خود می پردازند.

 

3- شوخی و مزاح کنید.

شوخی طریقی است برای بازسازی موقعیتی برای یافتن ناهمخوانی یا امر محال در آن.

شوخی کردن خشم را کاهش می دهد ، زیرا شوخی با خشم مغایرت دارد. یاد گرفتن اینکه به واکنش های مان بخندیم نه تنها به ما کمک می کند که خشم خود را کاهش دهیم.

بلکه به ما کمک می کند با دیگران ارتباط بر قرار کنیم و نشان دهیم که نسبت به نامناسب بودن واکنش های مان آگاهیم.
هرگاه به آنچه موجب خشم شما می شود پی ببرید، می توانید برای کنار آمدن با چنین موقعیت هایی برنامه ریزی کنید.

 

4- ببینید چه چیز خشم شما را برمی انگیزاند.

خاطرات مربوط به خشم خود را یاد داشت کنید ، به این وسیله می توانید بفهمید که چه موقعیت هایی شما را خشمگین می کند. برای مثال، انتقاد موجب خشمگین شدن برخی از افراد می شود.

و رفتار های خاصی عده دیگری از افراد را خشمگین می کند. هرگاه به آنچه موجب خشم شما می شود پی ببرید، می توانید برای کنار آمدن با چنین موقعیت هایی برنامه ریزی کنید.

خوشه‌های خشم را بچین !!

 

5- با خودتان گفت وگو کنید.

بسیاری از مردم با خودشان گفت وگو می کنند. گفت وگو با خود موجب کاهش خشم در بعضی از افراد می شود ، ولی در برخی دیگر از افراد موجب افزایش یا پایداری خشم می شود.

بعداز طلاق، زوجین ممکن است سال ها نسبت به یکدیگر خشمگین باشند. آنها ممکن است بر سر هر چیزی دعوا داشته باشند ، مثلاً یکی از طرفین رفتاری داشته و طرف دیگر هنوز به دنبال این است که از او عذرخواهی شود زیرا استحقاق آن را دارد.

 

6- بپذیرد که زندگی همیشه منصفانه نیست.

تا وقتی که نپذیریم جهان بی عیب و نقص نیست ، نسبت به همه چیز و همه کس خشمگین می شویم. با برخورد بی ادبانه ای روبه رو شده ایم، به یک میهمانی دعوت نشده ایم یا لاستیک ماشین مان صاف است.

اینکه خشمگین بشویم یا نشویم می تواند یک تصمیم باشد که می توانیم آن را آگاهانه یا ناآگاهانه یاد بگیریم، ما می توانیم به اینکه گاهی جهان غیرمنصفانه است ، خو بگیریم.

بیشتر ما علاقه به سازش نداریم ، اما وقتی یاد بگیریم که سازش بهتر از خشم طولانی مدت است، می توانیم برای هنر ظریف سازش، در مقام وسیله ای برای داشتن یک زندگی ساده تر، ارزش قایل شویم.

 

7- یاد بگیرید که مذاکره  کنید.

خشم معمولا با تعارض همراه است. یکی ازراه های کاهش خشم شرکت در گفت و گو است. گفت و گو ما را قادرمی سازد تا از نظریات طرف مقابل در مورد موقعیت آگاه شویم. گفت و گو شرایطی برای مذاکره و یافتن راه حل یا سازش فراهم می کند.

بیشتر ما علاقه به سازش نداریم ، اما وقتی یاد بگیریم که سازش بهتر از خشم طولانی مدت است، می توانیم برای هنر ظریف سازش، در مقام وسیله ای برای داشتن یک زندگی ساده تر، ارزش قایل شویم. 

 

منبع : کتاب انگیزش وهیجان (رابرت فرانکن) - با تغییر و تلخیص 

 

تنفس اساس مدیتیشن است

تنفس اساس مدیتیشن است   

من همیشه متوجه شدم که ذهن از ماده نیرومندتر است. مونیر بوتی که من در ۱۳ سالگی‌اش با او آشنا شدم، با پسران همسن خودش شروع کرد. مونیر در کار رزمی موآی‌تای مستعدترین فرد نبود. او اندامی لاغر و نحیف داشت و خواندن و نوشتن را به خوبی نمی‌دانست.  
  
  
 
گیوم کرنر، قهرمان جهان موآی‌تا

من همیشه متوجه شدم که ذهن از ماده نیرومندتر است. مونیر بوتی که من در ۱۳ سالگی‌اش با او آشنا شدم، با پسران همسن خودش شروع کرد. مونیر در کار رزمی موآی‌تای مستعدترین فرد نبود. او اندامی لاغر و نحیف داشت و خواندن و نوشتن را به خوبی نمی‌دانست.

 

مونیر چپ و راست را اشتباه می‌گرفت و گاهی اوقات لازم بود که من یک تکنیک را چهار بار تکرار کنم تا او یاد بگیرد، در حالی‌که یک جوان دیگر تکنیک را تقریباً همان لحظه فرا می‌گرفت.Image اما نیروی  برتر، ذهن است زیرا من می‌دیدم که مونیر خود را متعهد کرده که به طور منظم سر تمرینات حاضر باشد. وقتی چیزی را از او می‌خواستم به آن توجه می‌کرد و آن را به کار می‌بست.

 

 

در آن‌جا من متوجه شدم که او ذهن یک قهرمان را دارد. وقتی او دچار مشکل می‌شد، به زحمت می‌توانستیم آن را در چهره‌اش بخوانیم. ذهن او احساسش را کنترل می‌کرد. وقتی من با تمرینات بسیار سخت، او را در رنج و زحمت می‌انداختم، او نهایت سعی خود را می‌کرد. اما روی چهره‌اش چیزی دیده نمی‌شد. من می‌دانستم که می‌توانم به‌تدریج نقص‌های مونیر را برطرف کنم.

 

اغلب در یک ورزش مبارزه‌ای، فردی که رشته ورزشی را با یک ضعف جسمانی شروع می‌کند یا کمی دست و پا چلفتی است یا لاغر و نحیف هست، همان کسی است که کار می‌کند و به روحیه و ذهن خوبی دست پیدا می‌کند.

 

من در شروع فعالیتم، با استادم پود پات‌نوی (یکی از بزرگ‌ترین قهرمانان تایلندی در تاریخ موآی‌تای) روی تنفس خیلی کار کردیم. در ابتدا وقتی من کیک‌های متوسط یا ضربات زانو را وارد می‌کردم، دوست داشتم که این کار را در سکوت و با حبس کردن نفس انجام دهم. مربی من به من فهماند که فریادهائی که در طی تمرینات می‌شنویم فقط برای ایجاد سر و صدا نیستند. آنها نیروی ضربه‌ای را که آزاد شده بود همراهی می‌کردند. وقتی با حبس کردن نفس ضربه می‌زنیم نتیجه چیز دیگری می‌شود.

 

علاوه بر آن باید بدانیم که در موآی‌تای که شدیداً تحت تأثیر سنت بودائی است، تنفس خیلی مهم است. تنفس، اساس مدیتیشن در نزد بودائیست‌ها می‌باشد. دم، نمایان‌گر تولد و بازدم، نمایان‌گر پایان و مرگ است.

بنابراین آنها یک مهارت اجدادی در زمینه تنفس دارند. پود پات‌نوی باعث شد من از طریق تنفس، روی بازیابی نیرو خیلی کار کنم.

 

هنگامی که من در وسط مبارزه یک دقیقه استراحت داشتم، تمایل داشتم که با دهان کاملاً باز دم و بازدم را انجام دهم. در این زمینه با من کار کردند و هنگامی که راند به پایان می‌رسید، قبل از نشستن می‌بایست سه نفس طولانی و عمیق از طریق بینی بکشم، نه از دهان.

 

هنگامی که شما نفس نفس می‌زنید این کار خیلی سخت است. می‌بایست این کار را با صرف وقت و کم‌کم انجام داد تا آن‌که آخرین بازدم در زیر ناف جای گیرد. پس از آن، من می‌توانستم روی چهار پایه‌ام بنشینم. با این کار من توانستم مشکل تنفسی‌ام را حل کنم. من اعتماد به نفس کسب کردم و توانستم کارائی تنفس و هم‌چنین انرژی درونی‌ را لمس کنم.“ 

 

منبع : مجله رزم آور

 

قانون کارما (از هر دست بدهی از همان دست می گیری)

قانون کارما (از هر دست بدهی از همان دست می گیری)


قانون علت و اثر، عمل و عكس‌العمل ، عدالت، كيفر، پاداش ، كه در مورد جهان‌هاي پايين يا رواني صدق مي‌كند، مناطق فيزيكي، اثيري، علي، ذهني و اتري، قانون موازنه هستي كه تحت فرمان ارتعاشات است، جريان به داخل و خارج، مبحث ارتعاشات.

 

يكي از دوازده قانوني كه عوالم را باقي نگه مي‌دارد. جهاني بودن قانون كارما يكي از عوامل اصلي پيوستگي حيات است. و اين پيوستگي حيات نه تنها مربوط به انسان بلكه حيوانات، گياهان و معدنيات نيز مي‌شود . همگي اينها يك خانواده بزرگ را تشكيل مي‌دهد كه تاريخچه و كارمايي غير قابل تفكيك دارد.

 

روي هم رفته خانواده‌اي را كه روح در منطقه فيزيكي بر مي‌گزيند، بر عهده خداوندگار كارما ست ، نه خود فرد. درست مانند نگهباني كه به عنوان امين جهت مراقبت از طفلي معين شده است، او نيز براي روح خانواده‌اي را بر مي‌گزيند تا بهترين شرايط تحولات معنوي را در آن تجربه كند. او در اين انتخاب، به هيچ عنوان اجازه ندارد احساسات و حقوق فرضي از جانب فرد را در نظر بگيريد. از ديد او، تعيين جايگاه امري بسيار ساده است.

 

قانون كارما كه چنين ابزاري را مهيا مي‌سازد، يك اصل است و بايد مورد اطاعت واقع شود.سرنوشت، شرايط تولد فرد را رقم مي‌زند. بيشتر آنچه كه فرد پس از آن عمل مي‌كند. براساس اراده آزادش است و اين اراده آزاد ممكن است بر تقدير غالب شود ولي اولين كاري كه فرد مي‌كند بيدار ساختن استعداد‌هاي خلاقي است كه از طريق آنها مي تواند زندگي مادي و معنوي خود را به درستي شكل بخشد.

 

در مجموع تقدير حاكم بر شرايط فرد است، آزادي در اراده به او حق انتخاب حركت در اين مسير تقديري و يا رفتن به وراي آنرا مي‌دهد . به سادگي مي‌توان گفت كه چيزي به خشم بي‌غرض يا عادلانه وجود ندارد، که تفاوتي ما بين خشم بنابر دليلي و يا خشم بدون دليل قايل نمي‌شود. براساس قانون كارما، هرگاه عدم تعادلي در عواطف رخ دهد، به طور منصفانه‌اي عدالت را اجرا و تقسيم مي‌دارد .

 

افرادي كه درمانگري معنوي مي‌كنند، ممكن است به دليل قانون كارما كه تعجيلي ندارد، چندين سال را به خوبي سپري سازند. روح جمعي وقت بسيار دارد، و در جمع آوري بدهي‌هايي كه فرد بوجود آورده است، هيچ عجله‌اي ندارد، يك درمانگر رواني ممكن است براي ده، بيست يا حتي چهل‌سال هم اوضاعش روبراه باشد، ولي بطور ناگهاني سلامتي‌اش به خطر مي‌افتد، كار ما به آخر رسيده است و بايد بدهي ها پرداخت شود.

او نمي‌داند چه اتفاقي رخ مي‌دهد كه مي‌تواند همه كس را درمان كند به غير از خودش. بيشتر از همه اينكه نمي‌داند چرا اين اتفاق رخ داده است. او به هيچ وجه درك نمي‌كند كه قوانين روح را زير پا گذاشته است. هر چقدر در سطح آگاهيتان بالاتر رويد بازتاب اعمالتان سريعتر مي‌گردد. در انجيل سنت پل، از قانون كارما اين گونه نام برده است: "انسان هر چقدر بكارد ، همان قدر برداشت مي‌كند"

پيش از قدم گذاشتن در مسير معنوي، شما در حال باز پس‌دادن بدهي‌هاي مربوط به يكي دو زندگي پيش از اين خواهید بود به طوري كه نمي‌توانيد ارتباطي بين اشتباهات گذشته و تاوان‌هاي اين زندگي برقرار كنيد. طي حركت در مسير معنوي، هرچه قدر كه بالاتر مي‌رويد، اين باز پرداخت‌ها سريع‌تر رخ مي‌دهد، اگر عملي انجام دهيد كه مابين شخص ديگري و ادراك خداوند قرار گيرد، بلافاصله مي‌فهميد كه يكي از قوانين معنوي را زير پا گذاشته‌ايد.

 

گاهي اوقات در يك هفته، چند دقيقه يا حتي چند ثانيه به سوي شما بر مي‌گردد به قدري سريع رخ مي‌دهد كه مي‌گوييد: آه اين رنج نتيجه عدم ادراك آن قانون معنوي است. براي فردي كه به مراتب بالاي آگاهي دست نيافته باشد، قانون كارما به سرعت بسوي او بر نمي‌گردد هر چقدر در هوشياري خود بالاتر رويد، اين قانون سريعتر عمل مي‌كند.

اين مورد از جهتي خوب است و از جهتي بد، از اين جهت خوب است كه به محض اينكه به كسي كلك بزنيد، اين قانــون بر مي‌انگيزد و سريعتر از اين كارما خلاص مي‌شويد. هر چقدر بالاتر مي‌رويد مسير باريك و ظريف‌تر مي‌گردد، برخي آنرا لبه تيغ مي‌نامند. افرادي كه اعتنايي به اين قانون معنوي نمي‌كنند ممكن است، در حال آموزش زندگي به همان شكلي كه هست باشند و آنرا در دزدي و كلك و خوشگذراني مي‌يابد.

 

گاهي اوقات اين قانون مطالباتش را براي دو، ده ، بيست يا سي سال، طلب نمي‌كند يا حتي تا زندگي بعدي. هرگاه اين بدهي‌ها به محض زير پا گذاشتن قانون معنوي، سر‌نمي‌رسند، فرد تصور مي‌كند از پرداخت بدهي‌ها معاف است ولي در ازاي هر عمل ما يك سكه واقعي بايد پرداخت شود. من قادرم بعضي از موانع را براي شما بردارم ولي همه آنها را بر نمي‌دارم. بدهي كه جهت پرداخت به خداوند، به وجود آمده است، بايد توسط همان شخصي كه مسبب آن مي‌باشد پرداخت شود.

 

قانون حيات اين است : "انسان هر چقدر بكارد، همانقدر برداشت مي‌كند" .  يكي از مزاياي راه "اک" اين است كه عمده كارماي ما مي‌تواند به جاي اين منطقه در مناطق دروني تسويه شود. اگر ما بدهي‌هايي به وجود آورده‌ايم، بايد آنها را به خداوند بپردازيم ولي در مسير "اك" اين امكان را داريم كه در منطقه فيزيكي تسويه حساب نكني و در مراحل رويا و مناطق دروني اين كار صورت گيرد.

 

به ما چنين القاء شده است كه هر آنچه انجام دهيم حتي اگر اشتباه باشد، خداوندي ما را مورد عفو قرار مي‌دهد. بعضي از آدم‌ها فكر مي‌كنند تنها كاري كه مي‌توانند انجام دهند، فقط درخواست كردن است. آنها تصور مي‌كنند مي‌توانند به ديگران توصيه‌هايي كنند كه زندگي‌هايشان بر بياد برود و فقط بايد به اين خاطر از خداوند طلب آمرزش كنند درنتيجه همه چيز فراموش خواهد شد.

 

متاسفانه اين افراد از قانون معنوي اطلاعي ندارند ، سنت‌پل گفته است: "انسان هر چه بكارد همان را برداشت مي‌كند" .

شما مي‌توانيدخودتان را گول بزنيد. انسان مي‌تواند غذا‌هاي عوضي تناول كند. ولي بالاخره بر او تاثير مي‌گذارد و استدلالش اين است كه مي‌تواند به پزشك مراجعه كند و يا از خداوند درخواست درمان كند. اگر دعايش مستجاب نشود، مي‌گويد خدا مرا درمان نكرد، پس خداوند چنين اعتقاداتي نبايد واقعي باشد، درحقيقت او خود را بدهكار روح كرده است و شخصا بايد اين بدهي را باز پس دهد. هيچ كس نمي‌تواند به او كمك كند ، مگر خودش .